آغاز ۳۶ سالگی
امروز تولدم بود. ۳۶ سالگی. باور میکنید که خودم یادم نبود. تبریک بانک انصار به یادم آورد البته اولش کمی تعجب و شک داشتم که با رسیدن تبریک سایر بانکها و نگاه به تقویم، مطمئن شدم.
امروز دوشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۰۶ ، بعدازظهر مهندس آمد و برگههای جدید که برای اخطار به راننده بود را نشان داد ... پرسیدم که هزینه چقدر بود برگه بذاریم گفت ۲۰ تومن. مازیار فرامرزپور و سهراب محمدی، دادشان بلند شد که اگه بگیم بیستمن ، مارو میکشن... منم همینطور، چون پول زیادی هستش.
بگذریم.
قراره از فردا برم خیابان طالقانی و باز شروع دردسر و سروکله زدن با رانندهها...
این اولین عکسم در ۳۶ سالگی است و در خیابان آزادگان .
. به دلیل مشکل پاهام و درد کف پاهام و اذیت کردن انگشت شست پای چپم( که در کوهنوردی پارسال مشکل خونمردگی زیر ناخن پیدا کرد ) و مشکلات دیگر تصمیم گرفتم که دیگر به پارکبانی نیام. اولش رفتم یه جفت صندل گرفتم که نوک پاهام اذیت نشه و بعد آستخارهای گرفتم که اینکارو ترک کنم که جواب منفی بود . فعلا تو اینکارم تا ببینم قضا و قدر الهی چیه.
امروز موقع ظهر پسری خوشتیپ و خوش چهره اما با ظاهری ژولیده ، اصرار داشت که ده هزار تومان به او کمک کنم. واقعا چرا همچین جوانان رشیدی فقط به دلیل نداشتن پارتی و سرپرست مناسب باید به گدایی بیفتن.
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
درب پلیس فتا