- ۰ نظر
- ۲۷ اسفند ۰۱ ، ۱۵:۵۴
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
برای مشکلات قلبی و به دلیل مشکلات مالی به بیمارستان بیجار زنگ زدم تا بپرسم که دکتر قلب درمانگاه برای یکشنبه هست یا نه؟ خانمی آنطرف خط گفتند که هست و پرسیدم برای نوبت، گفت که حضوری و ساعت ۷ صبح اینجا باش.( شاید اگر درمانگاه، تلفن مستقیم داشت یا سایتی داشت که راحت میشد به اطلاعات خدماتی درمانگاه دسترسی داشت این مشکلات پیش نمیآمد).
امروز یکشنبه و الان ساعت ۰۸:۴۶ دقیقه و داخل درمانگاه و نزدیک درِ اتاق رییس ( خانم افشاری) و بغل شوفاژ نشستهام و مشغول نوشتن این مطالب هستم.
ساعت از هفت گذشته بود که خودم را به درمانگاه رساندم و به خیال باطل خود اولین نفر بودم . بعد از من هم آقایی آمد که او هم با دکتر قلب کار داشت و میگفت مادرش در تهران جراحی کرده و الان مشکل دارد ... . منتظر شدیم تا ساعت ۸ که نمکی ،مسئول نوبت دهی ، آمد . از خانمی که منشی دکتر قلب بود پرسید که برای نوبت دهی چی لازمه؟ ایشان گفتند: نوبت دهی دکتر قلب فقط اینترنتی هستش !!!! ... گفتم هیچ راهی ندارد اگر اینجا بشینیم و مابین مریض بریم داخل ؟ گفت فقط ۱۰ نفر را قبول میکند و اگر یک موقعی یکی از مریضها نیاد اون موقع شما برو داخل ، گفتم من رفت و برگشتم مشکله میشه شمارهی اینجارو بدی که تماس بگیرم و بپرسم ، گفت اینجا شماره نداره و همون شمارهی درمانگاه هستش... جالب اینکه موقعی که نشسته بودم و منتظر بودم، تلفن داخل اتاق همین خانم منشی زنگ خورد و... بگذریم!. من که مانده بودم درمانده و ناراحت ،چند سؤال به ذهنم رسید: اگر به لطف خدا ،فرزندتان یا پدر و مادر خودتان همین امروز مشکلی مثل من برایش پیش آمد آیا اونها هم باید به همان صورت اینترنتی نوبت بگیرند و چند روز دیگر مراجعه کنند یا همین امروز ویزیت میشوند؟!.
با ۱۹۰ هم تماس گرفتم، خانمی که آنطرف خط بود گفت تذکر میدهیم.
روی دیوار و تابلو اعلانات، مطالب در مورد دیابت دیدم که نوشته بود « کلینیک دیابت در این درمانگاه ... » ... به اتاق رییس درمانگاه رفتم و از خانم رئیس پرسیدم که منظور از کلینیک دیابت چیست؟ گفت مشاوره تغذیه هستش و میری از نمکی ویزیت میگیری و بهش (؟) میگم میاد پایین بهت مشاوره میده... . میبینی پسر چه کلینیکی هستش این کلینیک دیابت، پول میدی مشاوره تغذیه میگیری! .
ای خانمهایی که کانون خانه و خانواده را کردید ویران ،بعید است که بتونید میهن خویش را کنید آباد ... . ( تا کور شود هر آنکس که نتواند پیشرفت زنان ایران زمین را ببیند).
برای برگشتن به خانه و هزینهی تاکسی به دستگاه خودپرداز بیمارستان مراجعه کردم تا از دستگاه پول بگیرم، ۲۰ هزار زدم نوشت که باید مبلغ درخواستی، مضربی در ۱۰۰۰۰ باشد، دوباره ده هزار زدم، همان را نوشت، ۳۰ هزار زدم دوباره همان را نوشت، در نهایت پای پیاده راه افتادم... . آن از خدمات شایسته نظام تحول سلامت و این از خدمات دولت الکترونیک ... .
به یاد گذشته: یادی روزی که مراجعه کردم به همین درمانگاه و من که از صبح منتظر نوبت بودم و جزو اولین نفرها بودم ... ، حیدری مسئول نوبت دهی گفت نوبت تمام شده ، چند نفر خانم هم اعتراض کردند ولی به جایی نرسید و .... ؛ به یاد روزی که چشم درد عجیبی داشتم و به بخش اورژانس مراجعه کردم و خانم دکتر شهرزاد نادرپور حاضر نشد تا برگه به من بدهد تا به صورت ویژه به درمانگاه مراجعه کنم... ( شاید کسی بپرسد : چرا به تو باید برگه بدهد؟ چون من بیمار و مریض بودم و کار این افراد و این اماکن هم همین است، آیا وظیفهی دیگری دارند؟) ، مسئول صندوق اورژانس گفت که به خود خانم دکتر فرجپور( چشم پزشک) مراجعه کن و مشکلت را بگو ، اون بخاطر سوگند دکتری که دارد ویزیتت میکند ... به خانم دکتر هم مراجعه کردم و ... در نهایت با همان چشم درد به خانه رفتم و روز بعدش به همان روش معمولی نوبت گرفتم و ویزیت شدم ... ، یاد چند ماه پیش که باز خواستم به دکتر چشم مراجعه کنم و نوبت دهی اینترنتی مقدور نشد ( ساعت ۱۲ و نیم باید بری کافینت ، از دوتا کافینت پرسیدم که گفتند به محض باز شدن سایت، نوبتها تمام میشود و در نهایت یکی گفت که حضوری مراجعه کن) ، حضوری مراجعه کردم و اسمم را همین خانم منشی دکتر قلب برای وسط هفته بعنوان اولین نفر نوشت اما موقع مراجعه و نوبت گرفتن ، اصلاً لیستی در کار نبود و من هم بعنوان نفر سیوچهارم ویزیت شدم ! ... ؛ و یادهای دیگر که حوصلهی نوشتنش را ندارم و تو حدیث مفصَّل بخوان از این مُجْمَل ...
فقط خواستم یاد خودم باشد که اگر روزی چیزی از خدمات شایسته شنیدم یادم باشد که چه خدمات درمانی شایسته ای از نظام تحول سلامت دریافت کردم و مابقی حرفها و نسبتها کار دشمن است و همه جای جهان مشکل هست و کشور ما هم کمی مشکل مدیریتی دارد، همین.
۲۵ دی ۱۴۰۱
بیجار گروس
روز بارش برف
درمانگاه بیمارستان بیجار
حبیب سهرابی
نام کتاب صوتی: ابن مشغله
نویسنده: نادر ابراهیمی
با صدای : بهروز رضوی
ناشر : نرم افزار ایران صدا
مدت زمان : ۰۱:۵۸:۲۵
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: دی ۱۴۰۱
* تاریخ شنیدن : پنجشنبه و جمعه ۱۵ و ۱۶ دی ۱۴۰۱
* معرفی و بررسی:
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
این کتاب صوتی خلاصهای از کتاب اصلی است که شامل خاطرات نویسنده از شغلهایی که در پیش از انقلاب داشته و بیماریهایش میباشد و هر زمانی به شغلی مشغول بوده است. کتاب زیبایی است و اگر وقت یا حوصله و یا پول کتاب چاپی را ندارید از این کتاب صوتی استفاده کنید.
این کتاب صوتی را میتوانید از نرمافزار ایران صدا و یا از کانال آیگپ کتابخانه با حجم ۴۲ مگ. و فرمت MP3 دانلود کنید.
الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۱۷ دی ۱۴۰۱
35°52′39″N 47°35′58″E 1873.9m
@habibsohrabi_bijar
www.habibsohrabi.blog.ir
http://habibsohrabi.blog.ir/post/220
نام کتاب صوتی: قربانی
نویسنده: کورتزیو مالاپارته
مترجم :
با صدای : محمد رضا چرختاب
Kaputt
Originally published: ۱۹۴۴
Author: Curzio Malaparte
Genres: Fiction, Autobiography
ناشر : انتشارات علمی و فرهنگی و نرم افزار ایران صدا
مدت زمان : ۲۵۶ دقیقه
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: دی ۱۴۰۱
* تاریخ شنیدن : حوالی ظهر سهشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ تا حوالی صبح چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱
* معرفی و بررسی:
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
این کتاب صوتی خلاصهای از کتاب اصلی است و شامل خاطرات یک افسر ایتالیایی از جنگ جهانی دوم است. ایتالیا در این جنگ ، متحد آلمان نازی بود.
کتاب یک خط سیر ندارد به عبارت دیگر نویسنده خاطرهای از جایی میگوید و سپس خاطرهای از جایی دیگر و اگر موقع گوش دادن حواستان پرت شود متوجه داستانها و ماجرا نمیشوید.
اگر علاقمند به ماجراهای جنگ جهانی دوم و داستانهای جنگی هستید این کتاب صوتی را میتوانید به صورت رایگان از سایت یا نرمافزار ایران صدا دانلود کنید همچنین میتوانید از این کتاب را از کانال آیگپ کتابخانه با حجم ۷۶ مگ. و فرمت MP3 دانلود کنید.
بیجار گروس
۱۴ دی ۱۴۰۱
35°52′39″N 47°35′58″E 1873.9m
@habibsohrabi_bijar
www.habibsohrabi.blog.ir
http://habibsohrabi.blog.ir/post/219
نام کتاب: کتاب صوتی ماجرای جوانی یک استاد
نویسنده: اشتفان تسوایک
صدا : بهروز رضوی
ناشر : نرمافزار ایران صدا
مدت زمان : ۱:۴۸:۵۳
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: ۵ دی ۱۴۰۱
* تاریخ شنیدن : شب یکشنبه و صبح دوشنبه ۴و۵ دی ۱۴۰۱
* معرفی و بررسی:
نام کتاب: ارتباط با قرآن و آداب و شروط آن
نویسنده: دکتر محمود خسروی (۱۳۴۷)(Mk.z166@yahoo.com)
نوبت و تاریخ چاپ: چاپ اول، ۱۳۹۴، شهر کرد
ناشر : سدرةالمنتهی
تعداد صفحات: ۱۳۲ صفحه.
اندازهی صفحات: وزیری
عکس: ندارد
شابک: ISBN: 978-600-5149-45-6
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۴/۰۸ سایت بوستان کتاب ، ۹ ه.ت
* تاریخ مطالعه: مطالعهی اول از صبح یکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ تا ظهر یکشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱
نام کتاب: بررسی اقلیمی ابنیه سنتی ایران
نویسنده: وحید قبادیان
Climatic Analysis of the Traditional IRANIAN Buildings
by: Vahid Ghobadian
نوبت و تاریخ چاپ: دوم، بهار ۱۳۸۲
ناشر : موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
تعداد صفحات: ۴۴۶ صفحه.
اندازهی صفحات: رحلی
عکس: دارد
شابک: ISBN: 964-03-3873-7
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: ۷ تیر ۱۴۰۰ ، با تشکر از آقای صحرایی کتابدار کتابخانه عمومی شهر بیجار.
* تاریخ مطالعه: مطالعهی اول از ۱۴۰۰/۰۴/۲۳ ساعت ۱۶:۳۸ تا عصر چهارشنبه ۱۴۰۰/۱۱/۱۳
* معرفی و بررسی:
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
این کتاب به بررسی ساختهها و خانههای قدیمی و سنتی ایران از نظر نوع مصالح، فرم و شکل بنا و علت آن و نوع آب و هوای آن منطقه و ویژگیهای آن بنا و سازه میپردازد .
کتاب با ارزش و زیبایی است که بیش از یکبار ارزش خواندن دارد و همچنین عکسهای متنوع و به ویژه رنگی به جذابیت آن افزوده است اگرچه عکسها دارای کیفیت رنگ و چاپ پایینی هستند.
+ در مناطق مختلف ایران، مصالحی که ابنیه سنتی را با آن ساختهاند همان چیزیهایی است که در دسترس بوده.
+ شکل و فرم ساختمان بر اساس وضعیت جوی و زمینی آن منطقه بوده است.
+ ص ۲۳۳، کلمهی «مؤذه» بیمعنی است شاید منظور موعظه میباشد .
الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
www.habibsohrabi.blog.ir
http://habibsohrabi.blog.ir/post/169
نام کتاب: چگونه بیماریهای عصبی خود را معالجه کنیم
نویسنده: دکتر کلر ویکز
مترجم : فرشاد شایق
Self Help For Your Nerves
Dr. Clare Weeks
نوبت و تاریخ چاپ: چاپ اول ۱۳۶۴
ناشر : انتشارات سهروردی
تعداد صفحات: ۲۷۲ صفحه.
اندازهی صفحات: رقعی
عکس: ندارد
شابک: ندارد
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: سهشنبه ۱۴۰۰/۰۶/۳۰ سایت آی کتاب ۱۷۵۰۰ ت ( خرید: ۱۴۰۰/۰۶/۲۶ ساعت ۰۹:۰۶:۴۱ )
* تاریخ مطالعه: مطالعهی اول از ساعت ۱۴:۴۰ شنبه ۱۴۰۰/۰۷/۰۳ تا ساعت ۱۶:۵۵ شنبه ۱۴۰۰/۰۷/۱۰
* معرفی و بررسی:
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
این کتاب برای افراد مبتلا به افسردگی و خانوادهاش و همچنین برای افراد سالم ، راهنماییهای خوبی دارد و میتواند کمک خوبی باشد.
ترجمه، شاید در بعضی سطرها ، روان نباشد ولی در کل خوب است و باید با دقت خوانده شود. به هر حال از مترجم متشکرم.
این کتاب به من کمک کرد و برایم عجیب است که چرا چاپ مجدد نداشته و با مترجمان دیگری آنرا ترجمه نکردهاند.
+ خیلی دوست داشتم که در مورد نویسندهی این کتاب بدانم و با توجه به اینکه در صفحهی مشخصات کتاب ، به نام اصلی کتاب اشاره نشده بود لذا دست به کار شدم و با استفاده از گوگلخان، اسم کتاب و توضیحاتی از نویسنده در سایت ویکیپدیا به دست آوردم که مختصرش این است:
دکتر هازل کلر ویکس (۱۱ آوریل ۱۹۰۳ - ۲ ژوئن ۱۹۹۰) پزشک عمومی و نویسنده استرالیایی بود... . برخی او را پیشگام درمان اضطراب مدرن میدانند . او همچنان به خاطر کتابهایش در زمینه مقابله با اختلالات اضطرابی مورد توجه قرار گرفته است. بسیاری از کتابهای خودیاری اضطرابی امروز، به آثار او استناد می کنند. خداوند تمام مؤمنین و مؤمنات را مورد رحمت و مغفرت خود قرار دهد. آمین.
+ اسم این کتاب به فارسی : امید و کمک برای اعصاب شما ؛ این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای جهان بوده که به چندین زبان ترجمه شده است و هماکنون هم در سایت فروشگاهی آمازون به فروش میرسد.
ای کاش در مدارس، در مورد روانشناسی و خودشناسی و مسائل روانی ، از همان دورهی دبستان برنامهی درسی و آموزشی وجود داشت. از نسل ما که گذشت اما امیدوارم که نسلهای آینده به فکر باشند.
من و این کتاب ، با هم همسن هستیم؛ هر دو متولد ۱۳۶۴ هستیم. (•‿•)
الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۱۰ مهر ۱۴۰۰
@habib.sohrabi_bijar
www.habibsohrabi.blog.ir
http://habibsohrabi.blog.ir/post/148
به نام خدا
+ امروز پنجشنبه ۲۴تیر ۱۴۰۰: حوالی ظهر یکی آمد و گفت: مگر اینجا حریم شهر نیست؟ ؛ از اینکه چرا در آن خیابان ثبت پلاک میکنم ناراحت بود و جالب بود که میگفت : خانهی من اینجاست و تا حالا تو را ندیدهام!!!!! ، در حالی که در بیش از بیست روز گذشته من به جز روزهای تعطیل، هر روز آنجا بودم!؛ اما چیزی که ذهن من را مشغول کرد این جملهی او بود: مگر اینجا حریم شهر نیست!!!!!؟ ، کاش میپرسیدم حریم شهر یعنی چه؟
+ پارکبانی داریم به اسم م.آ که پسری خُنک و بامزه است. چند روزی است که او را سرپرست پارکبانان کردهاند که موجبات تفریح و سرگرمی من را فراهم کرده است. طوری جو گیر شده که من و یکی دیگر از پارکبان ها را اخراج نمود. هه .
مازیار گفت برم خونه، برگشت گفت برو، مهندس معترض شد و گفت کجا ...
+ امروز دوشنبه ۲۸تیر۱۴۰۰ ، ساعت ۱۰:۱۲ دقیقه صبح: همین چند دقیقه پیش، حاجیآقا ا. از رؤسای سابق ادارهی ارشاد بیجار را در خیابان جلوی درمانگاه شماره ۳ ( پشت قلا) دیدم، جلوی پایم ترمز کرد و گفت از ۲۵ این ماه ، طرح پارکبانی تعطیله و چرا هنوز توی خیابان هستید ؛ طوری حرف میزد که انگار من به طور سرخود در حال پارکبانی هستم و دارم کار خلاف انجام میدهم! کمی توجیهش کردم که باید رؤسا بگویند ، در نتیجه شروع به حرف زدن به بهرامی ، رییس تاکسیرانی کرد و گفت که این طرح غلطه و خیابانهاش هم غلطه و ... مردم ناراضیاند و... ؛ جالب اینجاست که عملکرد دولت عامل نارضایتی مردم است اما حضرت ایشان، توپ را در زمین چند پارکبان میاندازند! خلاصه از همان حرفهایی که اکثر رانندهها در این مدت میزنند گفت.
این فرد، در روزگاری که من در دبیرستان درس میخواندم ، ریاست ادارهی ارشاد یا همچین چیزی را بر عهده داشت، دورهی گذار از بد بودن داشتن دوست دختر به دوستی پسر و دختر . با توجه به تفکرات آنروزهایم، زیاد از او خوشم نمیآید جالب اینجاست که امروز هم زیاد از او خوشم نمیآید. این جماعت همانهایی هستند که این کشور و انقلاب مردمش را گوه مالی کردند ... .
نهایت گفتگوی ایشان این بود که گفت اگر ماشینم را بالاتر از تابلو پارکبانی، پارک کنم شامل پارکبانی نمیشود ؟! من هم گفتم آره ... .
+ امروز سهشنبه ۲۹تیر۱۴۰۰: حدود یکساعت پیش در خیابان پشت قلا با یک جانباز دوران دفاع مقدس! همکلام شدم.
ماشینش را پارک کرد و گفت که ماشین جانبازه... من هم پلاکش را نگاه کردم که پلاک عادی بود( پلاک ماشین جانبازان به جای حرف وسط پلاک، علامت ویلچر داره). گفتم: به ما گفتن اونایی که پلاک جانبازیه ننویسیم و پلاک شما عادیه...، گفت: گوه خورده هر کی اینو گفته( همین الان زاهد عزیزی را دیدم با دو پسرش، احوالپرسی کردیم و شماره دادیم ) . کارت جانبازیشو نشون داد و یه کارت دیگه که درست نفهمیدم چیه؛ پلاکشو نگاه کردم که ۱۳ تومن بدهی داشت، بهش گفتم ، گفت : گوه خورده هر کی اینو گفته! از همون اولش عصبانی بود، گفت : شما همهاتون با خانواده جانبازان و ایثارگران دشمنید!!! . قیافهی این حاجیآقا را یادمه، یادمه حدود ده سال پیش یا بیشتر در خیابان شهدا ، داخل یه مغازه وایساده بود، من در حین عبور بهش نگاه کردم، فکر کردم که پدر یکی از دوستامه، اما اون برداشتش یه چیز دیگه بود، بهم گفت: چیه بچه خوشگل! . نه با نیت شوخی بلکه جدی.
این جماعت که همه چیو مفت میخان فقط چون رفتن جبهه ، برام سؤاله برای امتیازاتش رفتن جبهه یا برای اعتقاداتشان!!!؟ حتی اگر برای امتیازاتش رفته باشند که واقعاً هم درستش همینه، حدود بیست سال دارید میخورید، بس نیست؟!
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۲ مرداد ۱۴۰۰
به نام خدا
بعضیارو دیدید که یه کتاب درسیو تو یه سال با معلم و حضور در کلاسهای تقویتی و استفاده از کتابهای کمک درسی امتحان میدن و آخر سر هم به زور تقلب یه ۱۰ یا ۱۲ می گیرنو قبول میشن اما همین بعضیا بدون خوندن حتی یه بار قرآن و یا یک کتاب مذهبی, یهویی منتقد دین میشن و نظریهپرداز در نابودی دین و مذهب؛ و سریع هم ژست آدمهای همهچیدان به خودشون میگیرن؟ میشه فقط به خاطر داشتن یه بشقاب روی پشت بام « استاد همهچیدان » شد؟!
به نظرتون اگر یه روز بشقاب و دیش و رسیوری اختراع بشه و طوری باشه که اونو رو پشت بام هر خونهای بذارن، فرت و فرت از اون خونه، اختراع و ابتکار صنعتی و علمی بیرون بزنه، کشورهای غربی و اروپایی اجازه میدن از این بشقاب و دیشها استفاده کنیم یا به خاطر خطرناک بودنشون تحریمون می کنن؟!
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۱۳۹۲/۱۲/۰۶
به نام خدا
صبح با هر بدبختی و التماسی بود ۶ روز مرخصی گرفتم.
امروز اولین روز آن گذشت.
یاد روزهایی که با زاهد بودیم و دوستیهایمان و آن بیغمیها و باشگاه رفتنها افتادم؛ زاهد تاکنون دو بار زنگ زده و احوالم را پرسیده. الان هم با مهدی عزیزیان دوستی گرمی داریم انشاءالله که این دوستی به سلامت و آیندهدار باشد. راستش را بخواهید مهدی عزیزیان تنها کسی است که تاکنون با او دوستی باصفایی داشتهام گرچه گاهی بینمان شکرآب می شود اما یکی دو ساعت بیشتر طول نمیکشد.
عکس بزرگ ( من، وحید ، سجاد جلیلوند در راه پله برجک و دژبانی) + عکس کوچک ( من و مهدی در دژبانی)
قرار است که چند روز دیگر ارشد دژبان بشوم و الان هم دژبان هستم و درجه های سرباز دومیام را چسباندهام.
در آسایشگاه هم تخت و هم کمد گیر آورده ام. الحمدلله .
حدود یک هفته پیش یک ماشین ریش تراش روسی به قیمت ۱۴,۵۰۰ تومان خریدم. امروز هم بعد از ظهر رفتم بازار و یک کلاه پشمی خریدم ۸۰۰ تومان و دو بار هم ساندویچ بندری خوردم.
حدود یکماه پیش ۱۰ نفر نیروی جدید آمد به نام های فاتح احمدی ( که همین امروز به پروژه گاوداری رفت) ، ناصر قادرپور ،حمید بیات غیاثی، محمد قاسمی، مرتضی بیگلر، رشید صیدی، امیر ستاری و محسن قیصری و سه نفر هم پاسیار جدید آمد: کرمی ،حیدری و ؟
ساعت ۸:۱۰ دقیقه شب است. در خانه مشغول خوردن میوه هستیم. تلویزیون سیاه و سفید روی طاقچه اتصال دارد گاهی روشن و گاهی خاموش میشود و حالا هم خاموش شد .
©www.habibsohrabi.blog.ir
شنبه، ساعت پنج دقیقه به هشت شب.
مرخصی ۲۴ ساعته.
امروز صبح از ساعت ۸ تا ۱۰ کمک دژبان احسان خانزاده بودم. ده نفر نیروی جدید وارد زندان شدند.
ساعت ده مرخصی گرفتم و به عینک فروشی فرزاد رفتم، بسته بود بعد به عینک فروشیای در طبقه سوم پاساژ محراب رفتم و پیچ عینکم را که در آمده بود درست کردم؛ دیشب با وحید آینه (بچه قروه دوره ۹۷)که ارشد سربازان است شوخی میکردم درآمد و شیشهی عینکم افتاد؛ بعد از درست کردن آن به آرایشگاهی روبروی اداره پست رفتم و موی سرم را با ماشین شماره دو زدم .
( عکس بزرگ: با وحید آیینه، دقیقاً جلوی در حمام آسایشگاه سربازان)
چند روزی است ریش هایم را کوتاه نکرده ام، یک ماشین ریش سه تیغ لازم است تا ریشهایم را که همیشه در حال رشد است کوتاه نمایم.
بعد از ظهر ساعت ۴ لباسهایم را بردم اتو زدم و دنبال ماشین سه تیغ هم گشتم، بهترین آنرا که مادام العمر است قیمت کردم، جان تو ۴۰ هزار تومان ناقابل.
بگذریم.
به دنیای لاک پشت ها برویم ، معروف ترین جوک لاک پشت را که از فریدون (پسر داییام) یاد گرفتهام برای اکثر بچه های آسایشگاه گفتهام.
اما جدیدترین ماجراهای لاک پشت:
۱. یک روز یک لاک پشت میره مجلس ختم یک لاکپشت خسیس، واسهاش چایی میارن و قند نمی دن، بهش میگن : اون کلهقندی که از سقف آویزونهرو نگاه می کنی و چاییتو کوفت می کنی؛ این لاکپشت هم یه نیم ساعتی به کله قند خیره میشه، طرف میاد یه پس گردنی بهش میزنه و میگه : عوضی گفتم چایتو بخور یا چای شیرین کوفت کنی ؟
۲. در حیاط تیمارستانی دکتر متوجه شد عدهای از بیماران سر خود را روی زمین گذاشته اند و روی زمین فشار میدهند و یک لاک پشت هم ایستاده و پرتقالی در دست دارد. دکتر جلو رفت و علت را پرسید ،لاک پشت گفت: من خط روی زمین کشیده ام و قرار است هرکس از زیر آن رد شد این پرتقالو جایزه بگیره.
©www.habibsohrabi.blog.ir