🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

استفاده از مطالب وبلاگ فقط با ذکر صلوات حلال است

🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

استفاده از مطالب وبلاگ فقط با ذکر صلوات حلال است

🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ »
‹« اَللَّهُمَّ صَلِّ‌عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ »›

🚨 هرگونه استفاده از مطالب این وبلاگ به شرط ذکر صلوات حلال است.

* برای دیدن تصاویر با کیفیت بهتر ، بر روی آن‌ها کلیک/لمس کنید و در ادامه دریافت نمایید.

* اندازه‌ی کتاب ( عدد بزرگ : طول کتاب ؛ عدد کوچک: عرض کتاب ):
رقعی ۱۴/۸ × ۲۱
وزیری ۱۶/۵ × ۲۳/۵
پالتویی کوچک ۱۰ × ۱۹
پالتویی بزرگ ۱۱/۵ × ۲۲
جیبی ۱۱ × ۱۵
نیم جیبی ۸ × ۱۱/۵
جیبی رقعی ۱۴ × ۱۰/۵
رحلی ۲۱ × ۲۸
رحلی سلطانی ۲۴ × ۳۳
خشتی بزرگ ۲۲ × ۲۲
خشتی کوچک ۱۹ × ۱۹

*** اصل ۲۳ قانون اساسی:
تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد.
_______«»_______

--------------------------
اَللَّهُمَّ صَلِّ‌عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ

حرف‌های مهم
طبقه بندی موضوعی
نوشته‌های قبلی
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۳، ۰۰:۳۰ - hassan
    good
پیوندهای مفید و لازم

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «habibsohrabi.bijar» ثبت شده است

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

امروز شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ مشغول آجیل خوردن عید بودم که دندان آسیاب بالایی سمت چپم شکست، این هم عاقبت آجیل خوری یک فقیر.

شکستن دندان در آجیل خوری عید ۱۴۰۲

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

کتاب نسیم حیات جلد پنجم نوشته استاد ابوالفضل بهرام‌پور


نام کتاب: نسیم حیات جلد ۵  ( تفسیر قرآن ، سوره‌های مریم - طه - انبیاء - حج - نحل - مؤمنون - نور - فرقان - شعراء - نمل )

نویسنده: ابوالفضل بهرام‌پور


نوبت و تاریخ چاپ: اول ، ۱۳۸۹

ناشر : آوای قرآن

تعداد صفحات: ۸۸۶ صفحه.

اندازه‌ی صفحات: وزیری ، جلد سخت.

عکس: ندارد

شابک: ISBN: 978-964-2599-34-9


* تاریخ ورود به کتابخانه‌ی شخصی: متعلق به کتابخانه مسجد جامع شهر بیجار گروس.

* تاریخ مطالعه: شروع از روز یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ تا غروب پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱


* معرفی و بررسی:

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

کتاب راز شگفت فاطمه علیهاالسلام ترجمه کتاب نخبة البیان


نام کتاب: راز شگفت فاطمه سلام الله علیها ( نُخبَةُ البَیان فی تفضیل سیده النسوان )

نویسنده: سید عبدالرسول شریعتمداری جهرمی

مترجم : مهدی فصاحت


نوبت و تاریخ چاپ: اول ، بهار ۱۳۸۹

ناشر : طوبای محبت ، قم

تعداد صفحات: ۳۳۶  صفحه.

اندازه‌ی صفحات: وزیری

عکس: ندارد

شابک: ISBN: 978-964-8894-81-3


* تاریخ ورود به کتابخانه‌ی شخصی: متعلق به مسجد جامع شهر بیجار گروس

* تاریخ مطالعه: مطالعه‌ی اول از سه‌شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱ تا صبح روز جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱


* معرفی و بررسی:

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

جلد دوم تفسیر قرآن نسیم حیات


نام کتاب: نسیم حیات ( تفسیر قرآن - جلد ۲ - سوره نساء _ مائده _ انعام )

نویسنده: ابوالفضل بهرام‌پور


نوبت و تاریخ چاپ: اول ، ۱۳۸۹

ناشر : آوای قرآن

تعداد صفحات: ۸۴۸  صفحه.

اندازه‌ی صفحات: وزیری ، جلد سخت.

عکس: ندارد

شابک: ISBN: 978-964-2599-31-8


* تاریخ ورود به کتابخانه‌ی شخصی: متعلق به کتابخانه مسجد جامع شهر بیجار گروس.

* تاریخ مطالعه: مطالعه‌ی اول از اواخر تیر ماه تا قبل از ظهر ۱۳ مرداد ۱۴۰۱


* معرفی و بررسی:

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

کتاب رازهای نماز و ریشه یابی احکام آن


نام کتاب: رازهای نماز و ریشه یابی احکام آن

نویسنده: حسینعلی حمیدی تهرانی (علی کریمی)


نوبت و تاریخ چاپ: اول ، زمستان ۱۳۹۶

ناشر : انتشارات وحدت بخش

تعداد صفحات:  ۱۴۴ صفحه.

اندازه‌ی صفحات: رقعی

عکس: ندارد 

شابک: ISBN: 978-600-7848-46-3


* تاریخ ورود به کتابخانه‌ی شخصی: چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۴/۰۸ ، سایت بوستان کتاب، ۹ ه.ت‌.

* تاریخ مطالعه: مطالعه‌ی اول از حوالی غروب دوشنبه ۱۴۰۱/۰۴/۱۳ تا صبح جمعه ۱۴۰۱/۰۴/۱۷


* معرفی و بررسی:


نام خداوند بخشنده


 این کتاب به صورت مختصر و مفید به این سؤالات پاسخ می‌دهد: نماز چیست؟ چرا باید نماز بخوانیم ؟ فواید و خواص نماز ؟ مستحبات و واجبات نماز ؟ راز و علت اوقات و حرکات نماز ؟ و ... .

کتاب مفید و خوبیست و مطالب آن روان و قابل فهم است و ارزش چندین بار خواندن را دارد.


+ نماز خواندن یا همان پرستش و عبادت و رابطه با خدا وظیفه‌ی هر مسلمان است و باید روزی پنج بار به روش خاصی این عمل را انجام دهد. نماز هر مسلمان باید ۷ ویژگی داشته باشد:

 ۱. اخلاص و قصد قربت: فقط و فقط برای خدا و نه هیچ چیز یا هیچ کس دیگر و یا ریا : اینکه نماز واجب را بخوانم که پولدار بشوم یا در امتحانات قبول بشوم یا دیگران ببینند یعنی نماز را برای آنها می‌خوانی نه به عنوان وظیفه و برای پرستش خدا... .

۲. حضور قلب : فارغ و خالی کردن دل از غیر خدا و حضور کامل جسم و دل و فکر و خیال و حواس در حضور او.

۳. فهمیدن آنچه می‌گوید: معانی لفظ و حرفی را که می‌زند بداند و به آن علم داشته باشد. 

۴. تعظیم: بزرگ دانستن خدا 

۵. هیبت: خشوع ( با ترس متفاوت است ) و ترس از خدا به سبب عظمت و بزرگی او. 

۶. امیدواری: به رحمت خدا و بخشیده شدن امیدوار باشد.

۷. حیا: به تقصیراتش و یادآوری گناه آگاه باشد... .


*** یکے از مشکلات ما در بحث عبادات و بہ ویژہ نماز، نشاختن خدائے است کہ مےپرستیم، کسے را مےپرستیم کہ نمیشناسیم! ؛ با توجہ بہ تجربۂ شخصے ، براے داشتن نماز با توجہ و حضور قلب، اول باید خدا را شناخت، اول باید بدانیم چہ کسے را مےپرستیم تا با توجہ کسے را کہ شناختہ ایم پرستش کنیم۔ براے شناخت خدا، شنیدن سخنرانےھاے زیر توصیہ مےشود:


سخنرانےھاے استاد مخملباف 


سخنرانےھاے آیت اللہ شجاعے


سخنرانے استاد قرائتے


سخنرانےھاے استاد دولتے



الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

حبیب سهرابی

بیجار گروس

۱۷ تیر ۱۴۰۱


www.habibsohrabi.blog.ir

http://habibsohrabi.blog.ir/post/185


*** مطالب مرتبط : آشنایی با نماز به صورت فایل صوتی

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

امروز ۱ مهر ۱۴۰۰

حوالی غروب ، متوجه شدم که اینستاگرام زحمت کشیده و حسابم را به آدرس یا اسم habib.sohrabi_bijar از دسترس خارج و غیرفعال کرده است.

غیرفعال شدن حساب اینستاگرامم


عکس پیج اینستاگرام مدتہا قبل از بستہ شدن توسط اینستا



  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

نام کتاب:  ده سال هوملسی آمریکا 

نویسنده: سید محمود قادری گلابدره ای


** نوع کتاب : صوتی (خلاصه‌ی کتاب به صورت صوتی)

حجم کل: ۷۵ مگابایت

مدت زمان : ۰۱:۴۷:۵۶

صدای گوینده: بهروز رضوی

** تولید شده در صدای جمهوری‌اسلامی‌ایران


** تاریخ ورود به کتابخانه‌ی شخصی: در تاریخ ۹۸/۰۲/۱۱ روز چهارشنبه از نرم‌افزار « ایران صدا » دانلود شد.


* تاریخ شنیدن : روز چهارشنبه و پنج‌شنبه ۱۱ و ۱۲ اردی‌بهشت ۱۳۹۸

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

به نام خدا

روز ۱۳۸۴/۰۶/۲۲  سر صبحگاه آقای اکبری ، مسئول یگان حفاظت زندان بانه ، گفت : حبیب سهرابی در موردش نامه‌ای از تهران آمده که به درجه‌ی "سرباز دومی" نائل گشته که ضمن تبریک می‌تونه درجه رو هم بزنه. الحمدلله.

 اگرچه درجه پیدا نشد و من هم تا الان نزده‌ام ولی تصمیم دارم روزی که به مرخصی استحقاقی می‌روم درجه را بزنم. بچه‌ها سر صبحگاه پرسیدند که حقوقم چقدر شده و آقای اکبری گفت : خیلی زیاد نشده و در حدود یکی- دو هزار تومن از سرباز صفر بیشتره ، که بچه‌ها یه خنده‌‌ی ریزی کردن ...

تفاوت درجه سرباز دومی با درجه‌ی صفر در اینه که سرباز صفر ، درجه اش را روی شانه می‌زنه ولی سرباز دومی کمی بالاتر از  قسمت مچ لباس.

نتیجه‌گیری: پس نتیجه می‌گیریم که وقتی در آموزشی، سایر بچه‌ها می‌گفتند که این امتحانات الکیه و فرمالیته و ... هستش همه‌اش حرف مفت بوده، اگه الکی بود الان بقیه هم مثل من درجه داشتن. 

بعدها اینطور فهمیدم- شاید هم من اشتباه فهمیدم- که من اولین سرباز با درجه‌ی سرباز دومی در سازمان زندانهای استان بودم. بازم الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.

تفاوت درجه‌ی سرباز دومی با درجه‌ی سرباز صفر در سازمان زندانهای کشور




©www.habibsohrabi.blog.ir

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

به نام خدا 

جمعه ۱۳۸۴/۰۶/۱۱ ساعت ۲:۲۰ ظهر.

 ۲۰ دقیقه‌ی پیش پُستم تمام شد. الان روی تخت نشسته‌ام و در حال قلمی هستم.

 عماد و احسان روی تخت اولی نشسته‌اند و در حال گفتگو هستند، سعید الان در حال پست است...

***

 سه شنبه همین هفته (۱۳۸۴/۰۶/۰۸) پدرم با دوستش ملک جمشید به دیدنم آمدند.

 فقط عشق پدری است که می‌تواند پیرمردی بی سواد و نابلد را به امید دیدن فرزندش به شهری چند صد کیلومتر دورتر بکشاند ؛ سر صبحگاه بودم، رحیم علی‌پور از سربازان دوره‌ی ۹۸ ،بچه تهران، گفت که حبیب پدرش به ملاقاتش آمده. از آقای میهمی اجازه گرفتم  و به بیرون رفتم ، دم در ، پدرم و جمشید با دو ساک دستی ایستاده بودند . با پدرم و جمشید روبوسی کردم و تا نزدیکی ساعت ۷:۳۰ منتظر شدم تا اینکه آقای اکبری آمد و مرخصی داخل شهری داد.

 پدرم اُورکُتم (= کاپشن نظامی )و میوه آورده بود؛ می‌بینی ؟ حتماً مادرم گفته: حبیب کاپشنشو نبرده و زمستان سردش میشه و پدرم هم برای حفظ من از سرما این همه راه را به خودش زحمت داده و تا اینجا آمده.

اورکت را از پدرم گرفتم و چون پوتین پاییم بود آن را به اکبر رحمتی از بچه های همدان دادم تا روی تختم بگذارد، بعد با پدرم و جمشید تا نزدیک ساعت ۲ بیرون بودیم .

پدرم و جمشید را به پاساژ نور و خدری که از پاساژهای مهم شهر بانه هستند و بزرگ و پر وسیله می‌باشند بردم .

جمشید که دست فروش و مثل پدرم تاناکورا فروش است وسایل برای فروش خرید از جمله مداد تراش و خودکار، و گفت جنس‌های دیگری را در شهر سقز می‌خرد ( برای رفتن به بیجار باید از بانه به سقز و بعد به دیواندره و از آنجا به بیجار رفت)، بانه دارای ۲ ترمینال یا گاراژ بختیاری و سقز است .

صبحانه را با پدرم و جمشید در یک کبابی خوردیم و بعد در جای دیگری چای خوردیم. ظهر هم کباب و دوغ خوردیم و به هر حال گذشت.

 نزدیک ساعت ۲ به زندان برگشتم .


©www.habibsohrabi.blog.ir

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

به خانه زنگ زدم و با خواهر و مادرم حرف زدم ، مادرم تا دلت بخواهد قربان صدقه‌ام رفت. خواهرم گفت: دوست برای بردن کاپشن نیامده، گفتم: اشکالی ندارد اگر هم نیامد نیامد.

 اینجا بر خلاف زمان آموزشی وقت مقداری به کندی می گذرد، دو ساعت پست و چهار ساعت استراحت و بعد ۲۴ ساعت آماده که همان استراحت است وقت را به سختی جلو میبرد و این ساعات عمر ماست که به چشم بستنی می‌گذرد ،به قول آقای کادیجانی ،فرمانده گردان مان که در هنگام آموزشی می‌گفت: این روزها مثل برق می‌گذرد و تا به خودت بیایی میبینی عمرت هم گذشته .

بار خدایا تو در تمام زندگی مرا با تمام گناهانم کمک کردی و حال هم قلبم را در کُنج این تاریک‌خانه دریاب و به من آرامش قلب ده و مرا همچنان کمک کن تا بتوانم این اوقات و روزها و ساعات را با راحتی و با توکل بر تو و نظر بر تو بگذرانم و مرا از افکار و هوس‌های پَست دور بدار، تو را به حق حضرت ام الائمه سلام الله علیها و به حق حضرت امیرالمومنین علیه السلام .

 در حال حاضر تنها سرگرمی‌ام همین دفترچه و تقویم که شامل دعاست می‌باشد .




بسمه تعالی


 از دست عزیزان گله‌ای نیست / گر هم گله‌ای هست دگر حوصله‌ای نیست.

 این شعر روی شیشه‌ی یکی از برجکها نوشته شده.

 صادق توسلی ،یکی از پاسیارها، چند دقیقه پیش مرا صدا زد و رفتم حدود ۵ دقیقه‌ای به جای سعید اصفهانی که در برجک انفرادی در حال نگهبانی بود ایستادم تا مشکل دستشوییش را رفع کند و شعر بالا هم روی شیشه‌ی همان برجک با خط تقریباً قرمز رنگ نوشته شده .

ما که بنده خدایم، زیر این گنبد کبود، از تعلق آزادیم.


 امروز میثم کبودوندی و سعید و احسان خانزاده و هادی که به جای عماد ایستاده ،پُست هستند. اگر عماد فردا بیاید من و عماد پست هایمان با هم می‌افتد و وقت استراحت‌مان هم با هم، یعنی این که از این پس اگر بخواهیم بیرون برویم من و عماد با هم و هادی و میثم و سعید و احسان باهم، این کمی دلم را تنگ میکند یک موقعی من تنها نیفتم، توکل بر خدا.

 ساعت ۱۰ دقیقه به ۶ بعد از ظهر روز شنبه ۱۳۸۴/۰۵/۲۹ آسایشگاه.

یادم رفت دلتنگی‌ای را که چند روز پیش گفتم ،بنویسم:

 سلام من به بیجار به بام کردستان

 به کوه نقاره‌کوبش سر برافراشته چون سبلان

 سلام بر پدر و مادر پیرم

 نور دو دیده ام کز دوریشان دلگیرم

 سلام من بر مادرم، عزیز جان و صاحب دلم

 سلام من بر پدرم، بزرگ من و تاج سرم 


©www.habibsohrabi.blog.ir

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi