- ۰ نظر
- ۲۷ اسفند ۰۱ ، ۱۵:۵۴
نام کتاب: ارتباط با قرآن و آداب و شروط آن
نویسنده: دکتر محمود خسروی (۱۳۴۷)(Mk.z166@yahoo.com)
نوبت و تاریخ چاپ: چاپ اول، ۱۳۹۴، شهر کرد
ناشر : سدرةالمنتهی
تعداد صفحات: ۱۳۲ صفحه.
اندازهی صفحات: وزیری
عکس: ندارد
شابک: ISBN: 978-600-5149-45-6
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۴/۰۸ سایت بوستان کتاب ، ۹ ه.ت
* تاریخ مطالعه: مطالعهی اول از صبح یکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ تا ظهر یکشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱
نام کتاب: نسیم حیات جلد ۵ ( تفسیر قرآن ، سورههای مریم - طه - انبیاء - حج - نحل - مؤمنون - نور - فرقان - شعراء - نمل )
نویسنده: ابوالفضل بهرامپور
نوبت و تاریخ چاپ: اول ، ۱۳۸۹
ناشر : آوای قرآن
تعداد صفحات: ۸۸۶ صفحه.
اندازهی صفحات: وزیری ، جلد سخت.
عکس: ندارد
شابک: ISBN: 978-964-2599-34-9
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: متعلق به کتابخانه مسجد جامع شهر بیجار گروس.
* تاریخ مطالعه: شروع از روز یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ تا غروب پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱
* معرفی و بررسی:
نام کتاب: راز شگفت فاطمه سلام الله علیها ( نُخبَةُ البَیان فی تفضیل سیده النسوان )
نویسنده: سید عبدالرسول شریعتمداری جهرمی
مترجم : مهدی فصاحت
نوبت و تاریخ چاپ: اول ، بهار ۱۳۸۹
ناشر : طوبای محبت ، قم
تعداد صفحات: ۳۳۶ صفحه.
اندازهی صفحات: وزیری
عکس: ندارد
شابک: ISBN: 978-964-8894-81-3
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: متعلق به مسجد جامع شهر بیجار گروس
* تاریخ مطالعه: مطالعهی اول از سهشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱ تا صبح روز جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱
* معرفی و بررسی:
نام کتاب: نسیم حیات ( تفسیر قرآن - جلد ۲ - سوره نساء _ مائده _ انعام )
نویسنده: ابوالفضل بهرامپور
نوبت و تاریخ چاپ: اول ، ۱۳۸۹
ناشر : آوای قرآن
تعداد صفحات: ۸۴۸ صفحه.
اندازهی صفحات: وزیری ، جلد سخت.
عکس: ندارد
شابک: ISBN: 978-964-2599-31-8
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: متعلق به کتابخانه مسجد جامع شهر بیجار گروس.
* تاریخ مطالعه: مطالعهی اول از اواخر تیر ماه تا قبل از ظهر ۱۳ مرداد ۱۴۰۱
* معرفی و بررسی:
نام کتاب: رازهای نماز و ریشه یابی احکام آن
نویسنده: حسینعلی حمیدی تهرانی (علی کریمی)
نوبت و تاریخ چاپ: اول ، زمستان ۱۳۹۶
ناشر : انتشارات وحدت بخش
تعداد صفحات: ۱۴۴ صفحه.
اندازهی صفحات: رقعی
عکس: ندارد
شابک: ISBN: 978-600-7848-46-3
* تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۴/۰۸ ، سایت بوستان کتاب، ۹ ه.ت.
* تاریخ مطالعه: مطالعهی اول از حوالی غروب دوشنبه ۱۴۰۱/۰۴/۱۳ تا صبح جمعه ۱۴۰۱/۰۴/۱۷
* معرفی و بررسی:
نام خداوند بخشنده
این کتاب به صورت مختصر و مفید به این سؤالات پاسخ میدهد: نماز چیست؟ چرا باید نماز بخوانیم ؟ فواید و خواص نماز ؟ مستحبات و واجبات نماز ؟ راز و علت اوقات و حرکات نماز ؟ و ... .
کتاب مفید و خوبیست و مطالب آن روان و قابل فهم است و ارزش چندین بار خواندن را دارد.
+ نماز خواندن یا همان پرستش و عبادت و رابطه با خدا وظیفهی هر مسلمان است و باید روزی پنج بار به روش خاصی این عمل را انجام دهد. نماز هر مسلمان باید ۷ ویژگی داشته باشد:
۱. اخلاص و قصد قربت: فقط و فقط برای خدا و نه هیچ چیز یا هیچ کس دیگر و یا ریا : اینکه نماز واجب را بخوانم که پولدار بشوم یا در امتحانات قبول بشوم یا دیگران ببینند یعنی نماز را برای آنها میخوانی نه به عنوان وظیفه و برای پرستش خدا... .
۲. حضور قلب : فارغ و خالی کردن دل از غیر خدا و حضور کامل جسم و دل و فکر و خیال و حواس در حضور او.
۳. فهمیدن آنچه میگوید: معانی لفظ و حرفی را که میزند بداند و به آن علم داشته باشد.
۴. تعظیم: بزرگ دانستن خدا
۵. هیبت: خشوع ( با ترس متفاوت است ) و ترس از خدا به سبب عظمت و بزرگی او.
۶. امیدواری: به رحمت خدا و بخشیده شدن امیدوار باشد.
۷. حیا: به تقصیراتش و یادآوری گناه آگاه باشد... .
*** یکے از مشکلات ما در بحث عبادات و بہ ویژہ نماز، نشاختن خدائے است کہ مےپرستیم، کسے را مےپرستیم کہ نمیشناسیم! ؛ با توجہ بہ تجربۂ شخصے ، براے داشتن نماز با توجہ و حضور قلب، اول باید خدا را شناخت، اول باید بدانیم چہ کسے را مےپرستیم تا با توجہ کسے را کہ شناختہ ایم پرستش کنیم۔ براے شناخت خدا، شنیدن سخنرانےھاے زیر توصیہ مےشود:
الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۱۷ تیر ۱۴۰۱
www.habibsohrabi.blog.ir
http://habibsohrabi.blog.ir/post/185
نام کتاب: ده سال هوملسی آمریکا
نویسنده: سید محمود قادری گلابدره ای
** نوع کتاب : صوتی (خلاصهی کتاب به صورت صوتی)
حجم کل: ۷۵ مگابایت
مدت زمان : ۰۱:۴۷:۵۶
صدای گوینده: بهروز رضوی
** تولید شده در صدای جمهوریاسلامیایران
** تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: در تاریخ ۹۸/۰۲/۱۱ روز چهارشنبه از نرمافزار « ایران صدا » دانلود شد.
* تاریخ شنیدن : روز چهارشنبه و پنجشنبه ۱۱ و ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
به نام خدا
بعضیارو دیدید که یه کتاب درسیو تو یه سال با معلم و حضور در کلاسهای تقویتی و استفاده از کتابهای کمک درسی امتحان میدن و آخر سر هم به زور تقلب یه ۱۰ یا ۱۲ می گیرنو قبول میشن اما همین بعضیا بدون خوندن حتی یه بار قرآن و یا یک کتاب مذهبی, یهویی منتقد دین میشن و نظریهپرداز در نابودی دین و مذهب؛ و سریع هم ژست آدمهای همهچیدان به خودشون میگیرن؟ میشه فقط به خاطر داشتن یه بشقاب روی پشت بام « استاد همهچیدان » شد؟!
به نظرتون اگر یه روز بشقاب و دیش و رسیوری اختراع بشه و طوری باشه که اونو رو پشت بام هر خونهای بذارن، فرت و فرت از اون خونه، اختراع و ابتکار صنعتی و علمی بیرون بزنه، کشورهای غربی و اروپایی اجازه میدن از این بشقاب و دیشها استفاده کنیم یا به خاطر خطرناک بودنشون تحریمون می کنن؟!
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۱۳۹۲/۱۲/۰۶
به نام خدا
ساعت ۱۲ ظهر روز جمعه ۱۳۸۴/۰۷/۱۵، آسایشگاه سربازان اداره کل سازمان زندانهای کردستان؛
روز پنجشنبه ( که دیروز باشد ) و روز قبلش از بچه ها شنیدم که انتقالیام آمده( الخصوص هادی محمدنظامی که اولین نفر بود گفت که انتقالیات آمده).
من و سید هیوا حسینی بچهی کامیاران .
( دوست داشتم در بانه بمانم، دوست داشتم حداقل مدتی را از بیجار دور باشم و به آقای اکبری گفتم که نمیروم؛ با استان تماس گرفت و بعدش گفت که از استان خواستنت ... . بانه شهر خوب و دوستداشتنی بود و مردمان خوبی هم داشت . سلام بر بانه و مردمانش ).
سرهنگ بیژن نامداری فرماندهی یگان حفاظت، احتمالاً سید هیوا را طبق گفتهی قبلی خودش به کامیاران بفرستید اما من را مشخص نیست، یا به زندان مرکزی سنندج می فرستد یا به شهر دیگر، اگر خدا بخواهد شاید در همین اداره کل بمانم. انشاءالله.
دیروز این موقع با سید هیوا، سوار بر سواری به طرف سقز میرفتیم، وقتی به سقز رسیدیم سید هیوا به زندان بانه زنگ زد تا مطمئن شویم که پرونده هردویمان در داخل پاکت است یا نه. بعد فهمیدیم که در داخل پاکت یک نامه هست و دو پرونده ما ؛ بعد در همان ترمینال که تاکنون سه بار آنجا را دیده ام (یک بار روز اول که با پدرم آمده بودم ،بار دوم وقتی به مرخصی استعلاجی رفتم و بار سوم همین بار) یک سواری به مقصد سنندج کرایه کردیم.
کرایه از بانه تا سقز با سواری ۸۰۰ تومان ؛از سقز تا دیواندره ۱۰۰ تومان ؛ از دیواندره تا بیجار ۱۲۰۰ تومان ؛ از سقز تا سنندج ۳,۵۰۰ تومان.
به هر حال به سنندج رسیدیم، سواری کرایه کردیم و به اداره کل رفتیم .
وارد که شدیم بعد از ثبت اسامی و ساعت ورود، ما را به طرف آسایشگاه راهنمایی کردند که در پشت ساختمان اداره کل است. بعد از ورود به داخل آسایشگاه، سید عابد حسینی بچه سنندج که چند ماه پیش به اداره کل انتقال داده شده بود را دیدیم ؛ بعد از احوالپرسی و غیره ساکهایمان را در داخل کمد گذاشتیم بعد آسایشگاه سربازان پستی را به ما نشان داد و به هر کداممان یک تخت داد.
یکی از بچه های دوره ۱۰۰ از گروهان ثارالله را دیدم به نام سیروان حیدریان که از سقز آمده بود برای معافی؛ فتق دارد؛ گفت که من را می شناسد و مهدی آقا مرادی و مهدی عبدالعلی زاده را می شناسد.
سرباز های اینجا نسبت به سرباز های آسایشگاه بانه خوش اخلاق و خوش برخوردتر هستند .
ماه رمضان است و شب ها ساعت ۳:۴۵ ، سحری و ساعت ۶ و ۷ هم افطاری میخوریم ؛ امروز هم سحری زولبیا بامیه دادند با آبگوشت بسیار خوبی که تهیه شده بود. دیروز هم افطار مرغ و سیب زمینی بود. غذاهای اینجا پخته و آماده است.
دیروز نیم ساعت پست دادم و امروز صبح هم ۲ ساعت ۶ تا ۸ صبح. الحمدلله رب العالمین. این نیز بگذرد.
©www.habibsohrabi.blog.ir
به نام خدا
روز ۱۳۸۴/۰۶/۲۲ سر صبحگاه آقای اکبری ، مسئول یگان حفاظت زندان بانه ، گفت : حبیب سهرابی در موردش نامهای از تهران آمده که به درجهی "سرباز دومی" نائل گشته که ضمن تبریک میتونه درجه رو هم بزنه. الحمدلله.
اگرچه درجه پیدا نشد و من هم تا الان نزدهام ولی تصمیم دارم روزی که به مرخصی استحقاقی میروم درجه را بزنم. بچهها سر صبحگاه پرسیدند که حقوقم چقدر شده و آقای اکبری گفت : خیلی زیاد نشده و در حدود یکی- دو هزار تومن از سرباز صفر بیشتره ، که بچهها یه خندهی ریزی کردن ...
تفاوت درجه سرباز دومی با درجهی صفر در اینه که سرباز صفر ، درجه اش را روی شانه میزنه ولی سرباز دومی کمی بالاتر از قسمت مچ لباس.
نتیجهگیری: پس نتیجه میگیریم که وقتی در آموزشی، سایر بچهها میگفتند که این امتحانات الکیه و فرمالیته و ... هستش همهاش حرف مفت بوده، اگه الکی بود الان بقیه هم مثل من درجه داشتن.
بعدها اینطور فهمیدم- شاید هم من اشتباه فهمیدم- که من اولین سرباز با درجهی سرباز دومی در سازمان زندانهای استان بودم. بازم الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.
©www.habibsohrabi.blog.ir
به نام خدا
جمعه ۱۳۸۴/۰۶/۱۱ ساعت ۲:۲۰ ظهر.
۲۰ دقیقهی پیش پُستم تمام شد. الان روی تخت نشستهام و در حال قلمی هستم.
عماد و احسان روی تخت اولی نشستهاند و در حال گفتگو هستند، سعید الان در حال پست است...
***
سه شنبه همین هفته (۱۳۸۴/۰۶/۰۸) پدرم با دوستش ملک جمشید به دیدنم آمدند.
فقط عشق پدری است که میتواند پیرمردی بی سواد و نابلد را به امید دیدن فرزندش به شهری چند صد کیلومتر دورتر بکشاند ؛ سر صبحگاه بودم، رحیم علیپور از سربازان دورهی ۹۸ ،بچه تهران، گفت که حبیب پدرش به ملاقاتش آمده. از آقای میهمی اجازه گرفتم و به بیرون رفتم ، دم در ، پدرم و جمشید با دو ساک دستی ایستاده بودند . با پدرم و جمشید روبوسی کردم و تا نزدیکی ساعت ۷:۳۰ منتظر شدم تا اینکه آقای اکبری آمد و مرخصی داخل شهری داد.
پدرم اُورکُتم (= کاپشن نظامی )و میوه آورده بود؛ میبینی ؟ حتماً مادرم گفته: حبیب کاپشنشو نبرده و زمستان سردش میشه و پدرم هم برای حفظ من از سرما این همه راه را به خودش زحمت داده و تا اینجا آمده.
اورکت را از پدرم گرفتم و چون پوتین پاییم بود آن را به اکبر رحمتی از بچه های همدان دادم تا روی تختم بگذارد، بعد با پدرم و جمشید تا نزدیک ساعت ۲ بیرون بودیم .
پدرم و جمشید را به پاساژ نور و خدری که از پاساژهای مهم شهر بانه هستند و بزرگ و پر وسیله میباشند بردم .
جمشید که دست فروش و مثل پدرم تاناکورا فروش است وسایل برای فروش خرید از جمله مداد تراش و خودکار، و گفت جنسهای دیگری را در شهر سقز میخرد ( برای رفتن به بیجار باید از بانه به سقز و بعد به دیواندره و از آنجا به بیجار رفت)، بانه دارای ۲ ترمینال یا گاراژ بختیاری و سقز است .
صبحانه را با پدرم و جمشید در یک کبابی خوردیم و بعد در جای دیگری چای خوردیم. ظهر هم کباب و دوغ خوردیم و به هر حال گذشت.
نزدیک ساعت ۲ به زندان برگشتم .
©www.habibsohrabi.blog.ir
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
به خانه زنگ زدم و با خواهر و مادرم حرف زدم ، مادرم تا دلت بخواهد قربان صدقهام رفت. خواهرم گفت: دوست برای بردن کاپشن نیامده، گفتم: اشکالی ندارد اگر هم نیامد نیامد.
اینجا بر خلاف زمان آموزشی وقت مقداری به کندی می گذرد، دو ساعت پست و چهار ساعت استراحت و بعد ۲۴ ساعت آماده که همان استراحت است وقت را به سختی جلو میبرد و این ساعات عمر ماست که به چشم بستنی میگذرد ،به قول آقای کادیجانی ،فرمانده گردان مان که در هنگام آموزشی میگفت: این روزها مثل برق میگذرد و تا به خودت بیایی میبینی عمرت هم گذشته .
بار خدایا تو در تمام زندگی مرا با تمام گناهانم کمک کردی و حال هم قلبم را در کُنج این تاریکخانه دریاب و به من آرامش قلب ده و مرا همچنان کمک کن تا بتوانم این اوقات و روزها و ساعات را با راحتی و با توکل بر تو و نظر بر تو بگذرانم و مرا از افکار و هوسهای پَست دور بدار، تو را به حق حضرت ام الائمه سلام الله علیها و به حق حضرت امیرالمومنین علیه السلام .
در حال حاضر تنها سرگرمیام همین دفترچه و تقویم که شامل دعاست میباشد .
بسمه تعالی
از دست عزیزان گلهای نیست / گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست.
این شعر روی شیشهی یکی از برجکها نوشته شده.
صادق توسلی ،یکی از پاسیارها، چند دقیقه پیش مرا صدا زد و رفتم حدود ۵ دقیقهای به جای سعید اصفهانی که در برجک انفرادی در حال نگهبانی بود ایستادم تا مشکل دستشوییش را رفع کند و شعر بالا هم روی شیشهی همان برجک با خط تقریباً قرمز رنگ نوشته شده .
ما که بنده خدایم، زیر این گنبد کبود، از تعلق آزادیم.
امروز میثم کبودوندی و سعید و احسان خانزاده و هادی که به جای عماد ایستاده ،پُست هستند. اگر عماد فردا بیاید من و عماد پست هایمان با هم میافتد و وقت استراحتمان هم با هم، یعنی این که از این پس اگر بخواهیم بیرون برویم من و عماد با هم و هادی و میثم و سعید و احسان باهم، این کمی دلم را تنگ میکند یک موقعی من تنها نیفتم، توکل بر خدا.
ساعت ۱۰ دقیقه به ۶ بعد از ظهر روز شنبه ۱۳۸۴/۰۵/۲۹ آسایشگاه.
یادم رفت دلتنگیای را که چند روز پیش گفتم ،بنویسم:
سلام من به بیجار به بام کردستان
به کوه نقارهکوبش سر برافراشته چون سبلان
سلام بر پدر و مادر پیرم
نور دو دیده ام کز دوریشان دلگیرم
سلام من بر مادرم، عزیز جان و صاحب دلم
سلام من بر پدرم، بزرگ من و تاج سرم
©www.habibsohrabi.blog.ir