۸۴/۰۵/۲۷ ساعت ۲۲:۰۵ روز پنجشنبه:
چند روز پیش که قرار بود بیرون برویم گفتند باید آمادهباش باشید و حق بیرون رفتن ندارید. بعدازظهرش یکی از کارمندان زندان به اسم صادق مولانی داخل آسایشگاه آمد و چند نفر از سربازان را برای اثاثکشی منزلش برد و یکی از آن سربازان من بودم.
من و حسین و ایوب و مرتضی و یک پسر دیگر که همگی نیروی قدیمی هستند.
از در زندان با یک زامیاد بهدر خانهی مولانی رفتیم و به طبقه سوم آن ساختمان. حدود سه بار وسایل را بار زدیم و به چند خیابان آنطرفتر به کوچههای قدیمی شهر بردیم.
هنگام برگشت، مولانی برای هر کداممان یک بلال گرفت و آخرسر هم ما را به کبابی برد و هر نفری دو سیخ کباب با یک سیخ گوجه و نوشابه همگی ما را مهمان کرد ( موقع برگشتن، یکی دوتا از بچهها حساب کردند و گفتند که حدود حقوق یه کارگر برای هرکداممان خرج کرده است) ، بعد هم سر چهارراه یا میدان از او خداحافظی کردیم و با پای پیاده بهطرف زندان برگشتیم. این اولین مرخصی که نه اولین حضور من در خدمت سربازی در شهر بانه بود.
شهر بانه مثل اکثر شهرهای استان کردستان در منطقهای کوهستانی قرار دارد، در میان کوههای تپهای شکل و پوشیده از درخت که مناظر بسیار زیبایی دارد.
اما امروز؛ امروز روز ولادت حضرت امیرالمؤمنین شاه مردان امام علیبنابیطالب علیهالسلام است.
امروز بعدازظهر با هادی محمدنظامی که هر دو آماده بودیم مرخصی شهری گرفتیم ؛بعدازظهر ساعت سه رفتیم و شش برگشتیم. از پاساژهای بزرگ شهر بانه دیدن کردیم پاساژ نوری و دو پاساژ خدری که بسیار وسایل مختلف و زیادی دارند.
حدود ساعت چهار و نیم بهطرف زندان برگشتیم، در بین راه روغن، شربت ،ماهیتابه، اسکاچ، سیبزمینی و پیاز خریدیم.( بعد پولش را بین هم قسمت کردیم و هر نفری نهصد تومان خرجمان شد البته بهجز عماد ویسی که به مرخصی رفته. به او گفتم هنگام برگشت اورکتم را بگیرد و بیاورد چون تا احتمال زیاد تا اول زمستان مرخصی نمیروم ).
هنگامی هم که در پاساژ خدری بودیم نفری یک لیوان شربت گیلاس خریدیم و خوردیم.
نزدیک زندان هم کیک و ساندیس خوردیم و ساعت ده دقیقه به شش برگشتیم داخل زندان.
وضع بانه از نظر پوشش و مسائل اجتماعی مانند اکثر جاهای ایران دستخوش شبیخون شدید فرهنگی و نابودی حجاب است؛ اکثر زنان و دختران با وضع زنندهای در شهر رفتوآمد میکنند که البته در این دنیای امروزی، عادی و کم هم میباشد! .
اما داخل زندان به هر نفری دو کیک و دو آدامس جیره ماهانه دادند ، ظهر طالبی دادند ؛ بچهها میگویند که بستنی هم میدهند.
هر شنبه جیره قند و هر ماه جیره پودر لباسشویی و صابون هم میدهند.
آدامسهایی که دادند دارای عکس چسبان بودند که بهشرح زیر تقدیم حضور میگردد :