خدمتگزاران شهر بیجار گروس!
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
عقیدهام این است که وقتی سؤالی از خدا میکنی و یا خدا را مورد بازخواست قرار میدهی، شاید آن لحظه ، خدا جواب ندهد و یا خودِ خدا با تو حرف نزند اما اتفاقاتی که میافتد طوری است که مطالب گنگ برایت گویا میشود و جواب سؤالهایت را در اتفاقات روزمره میگیری به شرطی که اهل تدبیر و عقل باشی و هوشیار باشی، به عبارت خیلی ساده: هیچ چیز اتفاقی و شانسی و همینجوری نیست بلکه تمام اتفاقات روزانه بر اساس برنامه و نظم و ترتیب است.
گاهی فکر میکردم که چرا در شهر بیجار ، برای آدم بیکسی مثل من - یا برای آدمهای بیکس- کاری نیست؟ چرا در این شهر کوچک ، به یک عده این همه رسیده و یک عده در رنج و فقر و کفر هستند-یا به عبارت درستتر - نگه داشته شدهاند؟!
این روزها مصادف با ایام انتخابات است؛ انتخابات شورای اسلامی شهر - فکر کنم اسمش همینه اگه اشتباه نوشتم منظورم همین شورای شهر هستش- و انتخابات دوره سیزدهم ریاستجمهوری.
شنبه ، که در خیابان توحید جنوبی و نزدیک میدان طالقانی در حال پلاکنویسی بودم، یکی از نامزدان شورای شهر، دقت کردی، یکی از نامزدان عضویت در شورای شهر از پلاکنویسی و پرداخت پولِ پارک ناراضی بود و گفت که دفتر تبلیغاتیاش اینجاست و دائم در حال آمد و رفت است ، بعد هم با حالت حماسی! گفت ما برای خدمت آمدهایم! ... ؛ برایم سؤال بود کسی که به قانون فعلی شهرش احترام نمیگذارد میخواهد در شورای شهر چه کاری انجام دهد؟! کجای این طرح ایراد دارد؟! چندنفر بیکار صاحب کار شدهاند و مقصر گرانی و وضعیت بد اقتصادی، این چند نفر پارکبان نیستند!
دوشنبه هم، در همانجا مشغول پلاکنویسی بودم، پرایدی که عکس همین نامزد را چسبانده بود و به دفتر تبلیغاتی این نامزد در حال رفت و آمد است ، کنار زد و گفت که فامیلش به اسم آرین ، دوماه! برای این شرکت کار کرده و ۹ هزار پلاک ثبت کرده و پولش را ندادهاند و «سرمستی » هم پولش را ندادهاند و کلاهبردارن و تاکسیرانی هم گفته که فقط یه حمایتی از اینها میکنیم ... و من تصمیم گرفتهام اگر پارکبانی شماره پلاکم را بنویسد او را جلوی لگد ببندم تا مسئولش اینجا بیاید.
دقت کنید! من تقریبا از اولینهای این طرح پارکبانی بودهام و طرح هنوز به دوماه نرسیده! پارکبانهایی به اسم آرین و سرمستی نداشتهایم، جالب اینجاست که این آرین و سرمستی برای پارکبانی مراجعه کردند که مهندس مختارزاده به خاطر سن کم و همچنین دعوا و مرافعه با صاحبکار قبلیشان، آنها را رد کرد... . برایم سؤال بود که این رانندهی دروغگو از این دروغش ، قصد داشت به چه چیزی برسد؟! این شخص که از همان قوم مهاجر(=مهاجم) به بیجار هستند و هنوز به عضویت شورای شهر نرسیدهاند و اینگونه برای نانخوران شهرداری و زیرمجموعهاش ، خط و نشان میکشند، وقتی به عضویت شورای رسیدند چه میکنند؟!!!
به این فکر کردم که چرا چنین ماجرایی برای من پیش آمد و چرا با این افراد آشنا شدم؟! به عقیده ام فکر کردم و به دنبال تدبیر در این ماجرا بودم!.
اول اینکه : دروغگو دشمن خداست، دشمنان خدا در حکومت اسلامی و حکومتی که ادعای نیابت امام زمان را دارد چکار میکنند ؟! چطور تایید صلاحیت شدهاند!؟
و اما دوم و مهمتر اینکه :
اینجاست که پی به دلایل عقب افتادن این شهر میبری!
پی به علت مهاجرت بیجاریها میبری تا قوم مهاجم را جایگزین آنها کنند؟
اینجاست که باید بفهمی چرا و چطور و چگونه از منطقهی گروس، یک شهر بیجار مانده با دهاتهای تابعهاش ، و دهاتی مثل دیواندره امروز به شهرستان تبدیل شده!
البته خود بیجاریها هم مقصرند! چرا که تا قومی دنبال تغییر و بزرگی نباشد، نه تغییر میکند و نه بزرگ میشود و حتی برعکس ، به خواری و آوارگی گرفتار میشوند، چیزی که امروز در بیجار قابل مشاهده است!
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۲۵ خرداد ۱۴۰۰