شاید نوبت من است
به نام خدا
موقعی که بیکار بودم به این فکر میکردم که خدا فرموده که بعد از هرسختی، آسایشی هست یا با هر سختی ، راحتی هم هست؛ و من فکر میکردم چرا در کار من گشایشی نیست؟ چرا برای همه راحتی و خواستنی های زندگی از کار و مال و حال هست اما برای من نیست؟ اول اینکه کاسب حبیب الله یعنی کوشنده و کسی که تلاش میکند دوست خداست، تلاش من کم بوده و شاید تلف شدن ایام جوانیم در گوهترین سازمان جهان هم باعث سست شدن و تنبلی و خودبزرگ بینیام شده بود.
این روزها فکر میکنم که شاید دوران گشایش در کار من هم رسیده و اگر مریضی و درد بیدرمان بگذارد شاید روزهای خوشی در انتظارم است. بدون هیچ شکی ، خدا برای بندگانش خیر میخواهد اما این ما هستیم که کاسهامان را برعکس گرفتهایم.
خدایا به حق پیامبرانت و اوصیای آنها، مریضی را از من و تمام محرومان مادی و معنوی بردار و کمکمان کن که ما هم جزو آنها باشیم که بیحساب به آنها میبخشی، هم مادی و هم معنوی: آمین یا رب العالمین به حق محمد و آله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل لولیک الفرج.
امروز جمعه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ ، حوالی ساعت ۱۲ ظهر، موقعی که در آشپزخانه کنار ماشین لباسشویی نیمه اتوماتیک ایستاده بودم، دستی به گوشهایم کشیدم و یک لایه پوست سیاه شده از قسمت بالایی گوشهایم که نتیجهی ایستادن جلوی آفتاب ☀️ هستش، کنده شد. اگرچه از ضد آفتاب استفاده میکنم ولی خوب خیلی تأثیر نداشته یا شاید اثر یکی دو روز اول که ضدآفتاب استفاده نمیکردم باشه.
وللّه الحمد اولّا و آخرا
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۱۴۰۰/۰۲/۰۳
۱۲:۳۳