کارمندان طلبکار در جمهوریاسلامی
به نام خدا
۱. امروز حدود یکساعت را با مسعود حسینی به نشستن گذراندیم. موبایلش را ریست کرد و کلا موبایلش بهم ریخت . به پیشنهاد من موبایلش را ریست کرد.
۲. موقع پایان کار با مش حسین که مرد میانسالی است و میگوید که وام زیاد باید پرداخت کند حدود نیم ساعتی حرف زدیم و از جلوی حسینیه تا مغازه حسن مظفری ،باهم همقدم شدیم. او هم از شرایط کار و نحوهی سیاست کاری شرکت، گلایه داشت.
۳. امروز کارتهای پارکبانی را هم دادند
۴. مهندس مختارزاده ، حدود دو هفته است که میگوید امروز افسر میاد برای جریمهی رانندگانی که پول نمیدهند. یکی از کارهایی که انجام میدهند تراشیدن دشمن برای پارکبان است آنهم در این شهر کوچک. واقعا اگر جریمهای در کار بود بدون همکلام شدن با راننده و رودرو کردن پارکبان و راننده و گدایی از راننده، باید جریمه را بنویسند. این چیزی بود که مسعود و مش حسین هم بر آن تأکید داشتند. البته افسری هم در کار نبود و جریمهای هم ثبت نشد.
۵.. اما اصل مطلب: یکی از مشکلات پارکبانی ، سر و کله زدن با کارمندانی است که از تمام امتیازات دولتی و حکومتی استفاده میکنند و کامل و مطلق ، وابسته به حکومت هستند اما جوری رفتار میکنند که از اقشار مظلوم و دردمند جامعه و تحت ستم حکومت هستند، امروز با یکی از کارمندان بانک انصار سابق همکلام شدم یعنی او با من همکلام شد، ایشان که فرزند پاسدار میباشند و با کمک همین مناسبات به استخدام بانک انصار رسیدند مثل دخترانی که بخواهند پسر مزاحمی را بترساند، صدایش را کلفت کرد و گفت :« نه ماشینم را بنویس و نه بدهی خود را پرداخت میکنم ( این را چند بار با همان صدای دخترانهی غلیظ ، تکرار کرد) ؛ مگر بانک چقدر به من حقوق میدهد که پول پارکبانی هم بدهم!!! شهرداری برای من چکار کرده؟چه خدماتی به من داده ... » ؛ بعضی از کارمندان هم میگویند : کارمند این اداره هستیم و ماشینمان را کجا بذاریم ؟؛ این قشر جامعه که تحصیلکرده! هم هستند نمیفهمند که پارکینگ ماشین را باید اداره برایشان تأمین کند نه اینکه کنار خیابان عمومی را پارکینگ شخصی و ادارای خود بدانند. تحصیلکردهها و کارمندان این مملکت اینها هستند که همه چیز را سهم الارث پدریشان میدانند ؛ ای کسی که نمیدانم این مطالب را در چه دوره و تاریخی میخوانی ! از همین رفتار این جماعت مفت خور و زیاده خواه، پی به وضع مملکت و اوضاع آن ببر!
لعنت خدا تا صبح قیامت بر پارتی داران و آشنابازان باد
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۸ تیر ۱۴۰۰