کتاب از کاخ های شاه تا زندان های سیبری ، نوشته غلامحسین بیگلدلی
نام کتاب: از کاخ های شاه تا زندان های سیبری
نویسنده: غلامحسین بیگدلی (۱۲۹۷- ۱۳۷۷)
نوبت و تاریخ چاپ: اول ، ۱۳۸۸ تهران
ناشر : سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران ( www.nlai.ir )
تعداد صفحات: ۲۵۰ صفحه.
عکس : دارد
شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۴۶۲۴۷۴ | ISBN : 978-964-446-247-4
From king's Palaces to Siberian Jails
GHolamhoseyn Bigdeli
National library & Archives Islamic republic of IRAN
Tehran, 2009
** تاریخ ورود به کتابخانهی شخصی: ۱۳۹۷/۱۰/۰۹ خرید از سایت گیسوم - دریافت در تاریخ ۹۷/۱۰/۲۰ روز جمعه
* تاریخ مطالعه : مطالعهی اول از سهشنبه ۹۷/۱۱/۰۲ (۱۸:۳۷) تا شنبه ۹۷/۱۱/۰۶ (۰۰:۵۶)
* معرفی و بررسی:
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
«... کتابِ پیشرو ، خاطرات مرحوم پروفسور غلامحسین بیگدلی است که از دوران کودکی تا روزگار خدمت وی در دربار پهلوی ، فعالیت در حزب توده ، فرار به اتحاد جماهیر شوروی ، اسارت در زندانهای استالینستی، رهایی از زندان ، تحصیل در باکو و در نهایت بازگشت به میهن اسلامی را در بر میگیرد... » ( ص ۱ و ۲ کتاب ).
نویسنده از نزدیکان دربار پهلوی و همکلاسی علیرضا پهلوی (برادر تنی شاه ) بوده است یا شاید درست این است که بگوییم علیرضا همکلاسی او بوده است!. به هرحال چیزی در حدود ۷۰ صفحه از کتاب به معرفی پهلویها اختصاص دارد.
با نویسنده و این کتاب ، بعد از خواندن کتاب « کوره راهی در غبار » نوشتهی « علاءالدین میرمیرانی » آشنا شدم ؛ مرحوم غلامحسین بیگدلی همان شخصی هستند که مترجم نامهی امام خمینی (رة) به گورباچف ، آخرین رهبر شوروی ، بودهاند.
نحوهی خروج مرحوم بیگدلی از ایران درسال ۱۹۴۶ میلادی و از مرز جلفا و همراه با فرار فرقهی دمکرات آذربایجان بوده است و خاطرات ایشان میتواند با خاطرات افرادی چون شفایی، ابوالحسن تفرشیان، جهانشاهلو و سایر افراد فرقه دمکرات، مکمل یکدیگر باشند و همچنین با خاطرات عطا صفوی ، علاالدین میرمیرانی و مهرعلی میانجی ، هم مکمل همدیگر و هم نقاط اشتراک داشته باشند.
چون فهرست کتاب ، اطلاعات مناسبی درخصوص محتویات و نوشتههای کتاب دارد لذا فهرست را در اینجا مینویسم:
بخش اول - در ایران :
فصل اول: ایل بیگدلی ؛
فصل دوم: رضاخان و روی کارآمدن خاندان پهلوی ( رضاشاه که بود؟ ، چرا انگلیسیها رضاخان را به سلطنت رساندند ، رضاشاه بزرگترین ملّاک ، قوای سه گانه در دوران رضاه شاه ) ؛
فصل سوم: رجال و شخصیتهای دورهی رضاشاه ( عبدالحسین خان تیمورتاش ، خانواده تیمورتاش ، سردار اسعد بختیاری ، علی اکبرخان داور ، فیروز نصرت الله ، سید حسن مدرس ، دکتر محمد مصدق ، سرلشکر محمدحسین خان آیرم ، شیخ خزئل و شیخ مزعل ، صولت الدوله ، شمس و جم ، اشرف و قوام ، معتمدان رضاشاه ، حسین فردوست ، همسران رضاشاه ، سرنوشت تنها برادر تنی محمدرضا )؛
فصل چهارم : من و حزب توده ( زمینه های اجتماعی گرایش من به حزب توده ، غائلهی گنبد کاووس ، هراس حکومت و دستگیری اعضای حزب توده ، نبرد با تجزیه کنندگان آذربایجان ، وقایع تبریز و فرار از ایران ) ؛
بخش دوم - در شوروی (۳۳ دوری از وطن ):
فصل پنجم: سراب خوشبختی ( زندگی در سافخوز، در جستجوی کار ، اقامت در باکو ، آشنایی با ابوالقاسم لاهوتی ، راهاندازی روزنامه، رادیو و مدرسه عالی حزبی در باکو ، ماجرای دستگیری من ، بازجویی و شکنجه در کاگب ، ۲۵ سال حبس با اعمال شاقه )؛
فصل ششم : تبعید به سیبری ( به سوی سرنوشتی نامعلوم ، عبور از مسکو ، توقف در نووسیبرسک ، بندر نظامی بوخت وانینا ، حرکت به سوی ماگادان ، اردوگاه های کار در سیبری ، نِر ، آلیسکیتوا ، پروفسور وان تروبا ، پاپوف ، تولقون یونس اوغلو قاضی زاده ، مرگ استالین سرآغاز رهایی من ، دیدار با خانواده ، زندگی دوباره در جمهوری آذربایجان ، کسب عالی ترین مدارج علمی ، محاکمه علنی باقراف دیکتاتور آذربایجان )؛
فصل هفتم : مشاهداتی از شوروی ( تلاش برای از بین بردن فرهنگهای غیر روسی ، کوههای آلتای خاستگاه ایل بیگدلی ، سفرهای تابستانی به گویگول )؛
فصل هشتم : بازگشت به میهن.
- برخی اشکالات و نواقص کتاب:
در صفحهی ۲۵ کتاب، مرحوم بیگدلی از آوردن عکس دستهجمعی از معلمان مدرسهی ابتدایی نظام در کتاب سخن گفته است اما متأسفانه در قسمت تصاویر ، چنین عکسی وجود ندارد. زهی تأسف از این بیدقتی سازمان اسناد و کتابخانهی ملی.
در صفحهی ۸۹ ، آخرین خط، جمله کامل نیست و ادامهی مطلب در صفحهی بعد نوشته نشده است .
بخش تصاویر کتاب ، مسخره و مضحک است. در قسمت یادداشت ناشر ، نوشته شده است که از نویسنده ، تصاویر فراوانی به یادگار مانده است امّا مثل اینکه در بخش تصاویر کتاب مشکل کمبود عکس داشتهاند چون از ۹ صفحه ، ۵ صفحه به دستخط مرحوم بیگدلی اختصاص یافته و مابقی تصاویر هم یا توضیح ندارد و یا توضیح خیلی مختصری دارد که چندان جالب نیست ای کاش به جای چند صفحهی سفید موجود در کتاب، از همین تصاویر فراوان اشاره شده قرار داده میشد. البته این بار اول نیست که سازمان اسناد و کتابخانهی ملی با بیدقتی از ارزش یک اثر میکاهد. در کتاب « مرا ببخش مادر » هم به طور میانگین در هر صفحه یک مشکل تایپی وجود داشت و مشکلات دیگری هم داشت. فقط امیدوارم که کارکنان این سازمان از مجموعهی سهمیهدارها و پارتیدار و سفارش شدهها نباشند که اگر باشند باید به حال و روز اسناد و کتابهای این سازمان گریست.
- مطالبی که در کتاب برایم جالب و زیبا بود:
شعر زیبای اول کتاب:
ما بساط دهر را چون آشیان انگاشتیم / خانهٔ صیاد را دار الامان پنداشتیم ( شاه قاسم انوار )
انتشار ۱۷ جلد کتاب و ۱۵۰ مقاله علمی توسط نویسنده در باکو پایتخت جمهوری آذربایجان شوروی که بهتر بود حداقل به اسامی و موضوع کتابها اشارهای میشد. البته با توجه به برخی مطالب موجود در کتاب، تعدادی از کتابها درخصوص شعرای ایرانی و از جمله مرحوم شهریار بوده است.
کشتن مردم فارس و شیراز با ایجاد قحطی مصنوعی توسط انگلیسیها در سال ۱۳۲۲ شمسی ، یعنی در جنگ جهانی دوم : « ... من در پاییز ۱۳۲۲ ش. ... به شیراز رفتم ... انگلیسی ها در جنگ دوم برای اینکه از مردم فارس انتقام بگیرند در این منطقه ، قحطی مصنوعی ایجاد کردند. آنها در جنوب و در سرتاسر فارس ، از طریق دلالان و ایادی خود ، غلات و چهارپایان را به بالاتر از قیمت خریداری میکردند... انگلیسی ها مقدار زیادی از این مواد را به خارج از ایران بردند. مقداری را هم سوزاندند و نابود کردند. آن روزها در شهر شیراز ، قریب ۳۵۰ هزار نفر زندگی میکردند که روزانه ۲۵ تا ۳۰ نفر از آنان از گرسنگی میمردند.» ( ص ۷۱ )
اشاره به عشق و علاقهی مردم قفقاز به ایرانیها بعد از گذشت ۱۵۰ سال جدایی از خاک ایران.
نویسنده، پروفسور شفایی نویسندهی کتاب قیام افسران خراسان را متهم به همکاری با کاگب نموده است.
ایستگاه راهآهن صابونچی باکو که اسم این ایستگاه را در خاطرات چارلز صیادی ، چاپ دههی سی شمسی ، خواندهام. همچنین اشاره به فقر و فلاکت مردم باکو در هر دو خاطره .
اشارهی نویسنده به دیدار با ۹ ایرانی در اقامتگاه موقت زندانیان در « نووسیبرسک » در شوروی، با اسامی : علاءالدین میرمیرانی، مهرعلی مبانجی، عطاءالله صفوی ، ناصر قائمی، حسن پور حسنی ، ضیاءالدین قوامی، علی وکیلی ، رضا اسماعیلی و وجیهالله صابریان. اینجا همانجایی است که علاالدین میرمیرانی در کتابش به اسم « کوره راهی در غبار » به دیدن غلامحسین بیگدلی اشاره میکند و بنده هم با مرحوم بیگدلی و کتابش در اینجا آشنا شدم.
اشاره به شخصی به اسم « غلامیحیی دانشیان » که در زمان حکومت فرقهی دمکرات آذربایجان، رئیس فدائیان این فرقه بوده است. در بیشتر خاطراتی که خواندهام از او بد گفتهاند و در خاطرات مرحوم بیگدلی هم به اذیت و آزارهای او اشاره شده است.
مرحوم بیگدلی در صفحات ۱۹۲ و ۱۹۳ ، علت رواج فساد اخلاقی در بین مردمان شوروی توسط حکومت را برای از بین بردن ملیتهای مختلف و یکدست کردن و روسی کردن ملیت مردم و ایجاد یک نسل بدون هویت تاریخی و فرهنگی برای بهرهکشی از آنان میداند .
ص۹۳ و ۹۴: « ... اوضاع پریشان کشور همیشه مرا به تأمل وا میداشت. همواره به این فکر میکردم که چرا باید در مملکتی که از هر جهت غنی و ثروتمند است این همه فقر و بدبختی وجود داشته باشد. برایم جای بسی تعجب بود که چرا سرنوشت یک ملت باید قرنها به دست دو سلسهی نالایق قاجار و فاسد و وابستهی پهلوی بیفتد و همهی ثروت مملکت به یغما رود و مردم در استضعاف و استثمار بمانند و همیشه، یک مشت انگل ، یک مشت مفتخور و ابنالوقت از دست رنج مردم برای عیاشی و خوشگذرانی استفاده کنند... هر چه خوشی و نعمت و آسودگی بود باید برای فرزندان آنها مهیا میشد ».
همین مطالب هم جزو سؤالات از حکومت فعلی است. چرا در شهر کوچکی مثل شهر بیجار، یک نفر سوار ماشین چند ده میلیونی میشود ولی بدبختی مثل من سربار پدرم هستم؛ چرا در این شهر کوچک ، یکی میتواند دو زن بگیرد و یکی مثل من ، زن که هیچی ، در رسیدن به درآمد مکفی و خرج خودم ماندهام. دلیل این همه اختلاف طبقاتی چیست؟ این تقسیم ثروت بر اساس کدام یک از مبانی دین اسلام یا آرمانهای انقلاب اسلامی صورت گرفته است؟
چرا پس از چهل سال حکومت، هنوز نتوانستهاید عدالت اجتماعی را برقرار کنید؟
این نوع مدیریت و عدالت ، نشانهی بیلیاقتی کیست: شما یا مبانی دین اسلام یا مردم؟ اگر از مردم و دین اسلام است، سند ارائه کنید و اگر از شماست چرا به کاری که لایقش نیستید چسبیدهاید؟!!!
دقت کردهاید ! : چطور است که شما حکومتیها و فرزندانتان ، هر وقت که بخواهید میتوانید زن بگیرید چه دائمی و چه صیغه و مشکل ازدواج ندارید ، هر وقت که بخواهید شوهر میکنید ، هر وقت که بخواهید برای خودتان و فرد مورد علاقهاتان کار هست ، هر وقت که بخواهید سیاحت و زیارت میروید ، هر وقت که بخواهید وام میگیرید ، هر وقت که بخواهید شغل عوض میکنید ؟؛ چرا همهی خوشیها مال شماست؟ از کار و سیاحت و سیاست و زیارت و زن بگیر تا اختلاس و غیره.
شاید یکی بگوید: چون اونها کار میکنن و تو بیکاری!
چرا باید یک نفر در استخدام دولت باشد و از این طریق به خواستهها و امیالش برسد و یکی مثل من باید حتما حمّال بشود؟!. واقعا چرا همیشه آدمهایی مثل من باید حمّال بشوند؟برایم سؤال است .
این استخدام دولت شدن را چه کسی تعیین میکند؟ و چرا فقط سهمیهدارها، پارتی دارها و پولدارها و سفارش شدهها در اولویت استخدام هستند؟
شاید کسی بگوید که جذب دولتی محدود است؟ میپرسم که چرا در موقع استخدام شما محدودیتی نیست اما همین که حرف از استخدام امثال من میشود حرف از محدویتها میزنید؟ چه رازی در این نهفته است؟
شما در استخدام دولت هستید یا دولت در استخدام شماست که هرکس را که بخواهید سر کار میبرید؟؛
شاید کسی بگوید که اینها بنابر آزمون استخدامی و یا طبق قانون استخدامی، استخدام میشوند؛ میپرسم چرا استخدام شدهها از دارو دستهی سهمیهدارها و پارتیدارها و سفارششدهها و فرزندانی که والدینشان کارمند بودهاند میباشند؟! نکند اینها همهاش اتفاقی و در اثر چرخش زمین و تأثیر ستارگان باشد؟ مگر انقلاب اسلامی برای برقراری عدالت اجتماعی و برابری تمام جامعه نبوده پس چطور یک عده از دیگران برتر هستند؟
یک عدهی محدود ، نیازهای محدود دارند پس چرا بیشترین و بهترین خدمات در کشور در اختیار و در خدمت کارکنان دولت است؟ چرا باید بیشترین و بهترین خدمات و امکانات کشور در خدمت عدهای محدود باشد؟ استخدام رسمی ،حقوق مادامالعمر ،بیمه، بازنشستگی،وام، قبول ضمانت کارمندی برای وام گرفتن و غیره ، موقعیت اجتماعی، خدمات رفاهی، بن کالا ، عیدی و چیزهای دیگر که من خبر ندارم.
راستی ، این عده چرا این همه میخورند باز سیر نمیشوند؟!
تلویزیون را که باز میکنی غم و غصهاشان کارمندان و حقوق بگیران دولتی است، از رئیسجمهور و معاون و رئیس مجلس و گوینده و مجری صداوسیما ، همه نگران وضعیت حقوق و مزایای کارمندان که خودشان باشند هستند! . چقدر عجیب است که یک عدهی محدود ، بدون انجام دادن کارِ مفیدی برای جامعه و حکومت و ملت ، خواهان مزایا و سهم بیشتری از منابع ملی هستند! عجیب نیست ؟!
مگر این عده چکار میکنند؟
سؤالم این است: اگر کار میکنند پس چرا وضع مملکت ، اینقدر خراب است؟ در وضعیت اقتصاد، معیشت و فرهنگ مردم ، دقت کردهاید؟
آیا وضع فرهنگی مناسبی داریم؟ فرهنگیها چکار میکنند؟ چطور این افراد که بازدهی فرهنگی ندارند، حقوقشان اضافه شده و یا میشود؟
آیا وضعیت کار برای بیکاران مناسب است؟ چرا به حقوق کارکنان ادارهی کار و کسانی که در این موضوع مسئول هستند، اضافه میشود در حالیکه قادر به تولید کار و سرِ کار بردن کسی به جز دارودستهی خودشان نیستند؟
آیا وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم مناسب است؟ پس مسئولین این موضوع چکار میکنند؟ چرا با این همه کاری که میکنند به جز معیشت و اقتصاد خودشان، از مشکلات اقتصاد و معیشت عمومی چیزی کاسته نمیشود ؟
اگر صداوسیما ، این رسانهی ملی، کارش اینقدر خوب است پس این دیشهای ماهواره بر روی پشتبامهای ملت ، نشانهی چیست؟ رسانهای که کارش فقط تکرار مکررات است بدون هیچ اصول و نظمی .
چطور کارمندان ادارهی صنعت و معدن و تجارت و تعزیرات حکومتی ، مشغول کار کردن هستند اما قیمت اجناس ، هفتگی و روزانه بالا میرود و آب از آب تکان نمیخورد؟ این چه جور کارکردنی است که ثمره و نتیجه و علامت قابل رؤیت ندارد؟
یادتان است که یک زمانی ، عدهی زیادی از مردم ، بیسواد بودند و نهضت سوادآموزی، عدهی زیادی را باسواد کرد؟ میدانید چگونه و چطور؟ نهضت سوادآموزی کار کرد و در نتیجهی آن، عدهی زیادی باسواد شدند ؛ اما چرا در نتیجهی کار کردن کارمندان دولتی ، چیزی روبهراه نمیشود؟!
آیا کسی هست که جواب بدهد چرا برای کارهای بدون اثر و نتیجه، حقوق و مزایا پرداخت میشود؟!!!
راستی ، چرا برای شما و عزیزانتان، در شهر و استان مورد علاقهاتان کار هست اما آدمهایی مثل من برای کار، باید آواره و سرگردان شهرهای دیگر باشیم ؟!.مگر ما حق اشتغال و زندگی در کنار خانودهامان را نداریم؟ مگر شناسنامههایمان ایرانی نیست و جزو این ملت نیستیم؟ مگر در یک حکومت و در یک مملکت و زیر یک پرچم زندگی نمیکنیم؟ مگر هر دو رأی نمیدهیم؟ مگر موقع تحریم، هر دو در تحریم نیستیم؟ مگر معتقد به یک خدا نیستیم؟ مگر ما سربازی نمیرویم و مالیات نمیدهیم؟
پس چرا پولهای راحت فقط برای شماست و هرچی درِ بسته برای امثال من؟!
شاید یکی بگوید : اینها برای این مملکت جنگیدهاند و جانفشانی کردهاند؟ من متوجه نشدم که دُم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را ! ؛ مگر شما نمیگویید برای خدا و دین خدا جنگیدهاید و با خدا معامله کردهاید پس چرا منتظر نمیمانید تا خدا در آن دنیا پاداش شما را بدهد؟ مگر شما با خدا معامله نکردهاید؟ مگر برای مام وطن نجنگیدهاید ؟ پس چرا هزینهاش را از مردم میگیرید؟ یا به راه رفتهی خود و شهیدان اعتقادی ندارید و یا به خدا اعتماد ندارید که وعدهاش را نمیپذیرید؛ اگر اعتقاد و اعتماد داشتید از حکومت و ملت، سهمخواهی نمیکردید! .
شاید یکی بگوید بی سرپرست ماندهاند، باشد، خرج روزمرهاشان تا زمانی که از « آب و گِل » در بیایند با دولت و ملت، نه اینکه نسل در نسل و خانواده در خانواده از دولت و ملت سهمخواهی کنند.
استخدام دولتی فقط باید مختص فرزند شهیدی باشد که واقعا با شهادت پدرش، بیسرپرست و بی خرجی مانده است و یا حداقل از هر خانوادهی شهید ، یک نفر استخدام شود نه اینکه همهی فرزندان و خواهر و برادر و برادرزاده و خواهرزاده و دایی و عمو و دایی زاده و عموزاده و خاله و خاله زاده و امه و امه زادهی یک شهید و یا یک جانباز و یا یک آزاده برای خودشان حق قائل شوند و از بیتالمال مسلمین و منابع ملی ، سهم خواهی کنند و نه اینکه از هر خانوادهای ، همهاشان استخدام دولتی شوند و به فرزندانشان هم ارث برسد و همینطور تا قیامت ادامه داشته باشد !.
بگذریم از بعضی بیعدالتیها مثل معاف شدن پسران بعضی ها از سربازی! اینجا باز میرسیم به همان بحث معامله با خدا و برای خدا، اگر معامله با خدا بوده و برای خدا بوده پس پسرتان در کجای قضیه قرار میگیرد؟! اگر برای خدا و دین و وطن بوده پس این قضیهی سهمیه و سهمخواهی چیست؟!!! خودتان را مسخره کردهاید، خدا را به مسخره گرفتهاید یا ملت را مسخرهی خود کردهاید؟!
آیا با انصاف و با شرفی هست که به این سؤالاتم پاسخ بدهد؟
البته باید سلام و درود بی پایان فرستاد به عقاید و شرف و انصاف آن عده از خانوادههای جانبازان و آزادگان و شهدا که « عقایدشان » را با « پول و سهمیه » معاوضه نکردند.
یادم می آید که پارسال ( یا چندین ماه پیش ) بود که یکی از وزرای دولت حسن روحانی ، میگفت که دو فرزند لیسانس و بیکار در خانه دارد و حرف این بود که بیکاری برای همه است و بیکاری فقط برای جوانان خانوادههای معمولی و سطح پایین نیست. منتها یک مطلبی که گفته نشد این بود که آیا خانوادههایی که فرزند بیکار دارند به اندازهی خانوادهی آقای وزیر، حقوق و درآمد و مزایا دارند؟! آیا بین زندگی خانوادهای که جوان بیکار دارد و شغل پدر هم شبهبیکاریست با زندگی خانوادهی وزیری که ماهی چند میلیون درآمد دارد تفاوتی نیست؟!
و اما سؤال آخر: راستی چرا نمیآیید « استخدام دولتی » را دورهای بکنیم؟! مثلا هر پنج سال یک گروه از جامعه مشغول شغل و کار دولتی بشوند. با این روش ، مشکل محدودیت هم حل میشود. چقدر معلم و دکتر و مهندس و تحصیل کردهی بیکار داریم ، چقدر آدم کمسواد اما دلسوز و کار بلد داریم، در هر دوره یک عده از اینها مشغول کار میشوند و در دورهی بعد جای خود را به دسته و گروه بعدی میدهند؛ در نتیجه و به مرور زمان ، همهی مردم ( و یا کسانی که علاقمند به اینکار هستند) هم خدمتگذار دولت و ملت و حکومت میشوند ، هم مدتی نان دولتی میخورند، هم به مسائل حکومتی و دولتی و اداری و با زندگی کارمندی آشنا میشوند ، هم اختلاس و رشوه و ارثی شدن شغل ها از بین میرود یا حداقل خیلی کم میشود ، هم عدالت اجتماعی برقرار میشود، هم فاصلهی طبقاتی از بین میرود و یا خیلی کم میشود و خیلی مزایای دیگر.
شاید یکی بگوید: در این طرح، اوضاع حکومت و مملکت ، شیر تو شیر میشود؟ میپرسم : با وجدان، وجدانن از این وضعیتِ شیر توشیر فعلی بدتر میشود؟!!!.
الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
و لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَى الظَّالِمِینَ
حبیب سهرابی
بیجار گروس
۶ بهمن ۱۳۹۷
* معنی لغات کتاب ( از فرهنگ لغات عمید، معین ،دهخدا):
آنگلوفیل : (لُ) [ فر. ] (ص. اِ.) کسی که طرف دار انگلستان است، انگلیس دوست.
ﮐﻠﻤﻪ : ملاک
ﺗﺮﺟﻤﻪ :
(مَ لّ) [ ع . ] (ص .) کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد.خان ،ارباب.
ﮐﻠﻤﻪ : اعقاب
ﺗﺮﺟﻤﻪ :
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ عَقِب . 1 - بازماندگان . 2 - فرزندان آینده .
ﮐﻠﻤﻪ : تراخم
ﺗﺮﺟﻤﻪ :
(تَ خُ) [ فر. ] (اِ.) از بیماری های چشم و آن متورم شدن پردة چشم و بروز جوش هایی در داخل پلک است .
ﮐﻠﻤﻪ : مالاریا
ﺗﺮﺟﻤﻪ :
(اِ.) تب نوبه ؛ بیماری گرمسیری که بر اثر گزش پشة آنوفل در بدن انسان پدید می آید و با تب و لرز و عرق شدید و متناوب همراه است .
مسقط الرأس : (مَ قَ طُ رَّ) [ ع. ] (اِ.) زادگاه.
شاهپور : (اِمر.) پسر شاه، شاهزاده.
ﮐﻠﻤﻪ : خرده مالک
ﺗﺮﺟﻤﻪ :
کسی که دارای آب و زمین مختصری است و خود در آن کشتوکار میکند.
ظل : (ظِ لّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- سایه.
آتریاد : (تِ) [ روس. ] (اِ.) یک دسته سرباز.
#غلامحسین_بیگدلی #مجموعه_کتاب_های_تاریخ_شفاهی_ایران_۳ #کاخ_های_شاه_تا_زندان_های_سیبری #نویسنده_غلامحسین_بیگدلی #ناشر_سازمان_اسناد_و_کتابخانه_ملی_جمهوری_اسلامی_ایران #تعداد_صفحات_۲۵۰_صفحه #عکس_دارد #شابک_۹۷۸۹۶۴۴۴۶۲۴۷۴_معرفی_و_بررسی #خاطرات_مرحوم_پروفسور_غلامحسین_بیگدلی #از_دوران_کودکی_تا_روزگار_خدمت_وی_در_دربار_پهلوی #فعالیت_در_حزب_توده #فرار_به_اتحاد_جماهیر_شوروی #اسارت_در_زندانهای_استالینستی #رهایی_از_زندان #تحصیل_در_باکو #بازگشت_به_میهن_اسلامی #بخش_اول_در_ایران #فصل_اول_ایل_بیگدلی #فصل_دوم_رضاخان_و_روی_کارآمدن_خاندان_پهلوی #رضاشاه_که_بود #چرا_انگلیسیها_رضاخان_را_به_سلطنت_رساندند #رضاشاه_بزرگترین_ملّاک #قوای_سه_گانه_در_دوران_رضاه_شاه #فصل_سوم_رجال_و_شخصیتهای_دورهی_رضاشاه #عبدالحسین_خان_تیمورتاش #خانواده_تیمورتاش #سردار_اسعد_بختیاری #علی_اکبرخان_داور #فیروز_نصرت_الله #سید_حسن_مدرس #دکتر_محمد_مصدق #سرلشکر_محمدحسین_خان_آیرم #شیخ_خزئل_و_شیخ_مزعل #صولت_الدوله #شمس_و_جم #اشرف_و_قوام #معتمدان_رضاشاه #حسین_فردوست #همسران_رضاشاه #سرنوشت_تنها_برادر_تنی_محمدرضا #فصل_چهارم_من_و_حزب_توده #زمینه_های_اجتماعی_گرایش_من_به_حزب_توده #غائلهی_گنبد_کاووس #هراس_حکومت_و_دستگیری_اعضای_حزب_توده #نبرد_با_تجزیه_کنندگان_آذربایجان #وقایع_تبریز_و_فرار_از_ایران #بخش_دوم_در_شوروی #۳۳_دوری_از_وطن #فصل_پنجم_سراب_خوشبختی #زندگی_در_سافخوز #در_جستجوی_کار #اقامت_در_باکو #آشنایی_با_ابوالقاسم_لاهوتی #راهاندازی_روزنامه #رادیو_و_مدرسه_عالی_حزبی_در_باکو #ماجرای_دستگیری_من #بازجویی_و_شکنجه_در_کاگب #۲۵_سال_حبس_با_اعمال_شاقه #فصل_ششم_تبعید_به_سیبری #به_سوی_سرنوشتی_نامعلوم #عبور_از_مسکو #توقف_در_نووسیبرسک #بندر_نظامی_بوخت_وانینا #حرکت_به_سوی_ماگادان #اردوگاه_های_کار_در_سیبری #نِر #آلیسکیتوا #پروفسور_وان_تروبا #پاپوف #تولقون_یونس_اوغلو_قاضی_زاده #مرگ_استالین_سرآغاز_رهایی_من #دیدار_با_خانواده #زندگی_دوباره_در_جمهوری_آذربایجان #کسب_عالی_ترین_مدارج_علمی #محاکمه_علنی_باقراف_دیکتاتور_آذربایجان #فصل_هفتم_مشاهداتی_از_شوروی #تلاش_برای_از_بین_بردن_فرهنگهای_غیر_روسی #کوههای_آلتای_خاستگاه_ایل_بیگدلی #سفرهای_تابستانی_به_گویگول #فصل_هشتم_بازگشت_به_میهن
#From_king's_Palaces_to_Siberian_Jails #GHolamhoseyn_Bigdeli #National_library_&_Archives_Islamic_republic_of_IRAN #Tehran_2009