🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

استفاده از مطالب وبلاگ فقط با ذکر صلوات حلال است

🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

استفاده از مطالب وبلاگ فقط با ذکر صلوات حلال است

🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ »
‹« اَللَّهُمَّ صَلِّ‌عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ »›

🚨 هرگونه استفاده از مطالب این وبلاگ به شرط ذکر صلوات حلال است.

* برای دیدن تصاویر با کیفیت بهتر ، بر روی آن‌ها کلیک/لمس کنید و در ادامه دریافت نمایید.

* اندازه‌ی کتاب ( عدد بزرگ : طول کتاب ؛ عدد کوچک: عرض کتاب ):
رقعی ۱۴/۸ × ۲۱
وزیری ۱۶/۵ × ۲۳/۵
پالتویی کوچک ۱۰ × ۱۹
پالتویی بزرگ ۱۱/۵ × ۲۲
جیبی ۱۱ × ۱۵
نیم جیبی ۸ × ۱۱/۵
جیبی رقعی ۱۴ × ۱۰/۵
رحلی ۲۱ × ۲۸
رحلی سلطانی ۲۴ × ۳۳
خشتی بزرگ ۲۲ × ۲۲
خشتی کوچک ۱۹ × ۱۹

*** اصل ۲۳ قانون اساسی:
تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد.
_______«»_______

--------------------------
اَللَّهُمَّ صَلِّ‌عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ

حرف‌های مهم
طبقه بندی موضوعی
نوشته‌های قبلی
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۳، ۰۰:۳۰ - hassan
    good
پیوندهای مفید و لازم

کتاب بدون دخترم هرگز ، نوشته بتی محمودی

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۷ ق.ظ

نام کتاب: بدون دخترم هرگز

نویسنده: بتی محمودی

مترجم: محمد زرین بال

نقد و تفسیر: مینو بدیعی

 

ناشران: انتشارات آتیه و انتشارات ثالث

نوبت و تاریخ چاپ: اول، بهار ۱۳۷۷

تعداد صفحات: ۶۰۳ ص.+ حدود ۹۰ صفحه شامل نقد کتاب.

اندازه صفحات: ۲۲×۱۵

عکس: ندارد

شابک: ۹۶۴۶۴۰۴۲۷۸|   ISBN: 964-6404-27-8

 

*تاریخ ورود به کتابخانه‌ی شخصی: ۱۳۹۸/۰۳/۲۲ (۱۲:۱۴)

 

* تاریخ مطالعه: مطالعه‌ی اول از تاریخ دوشنبه ۹۸/۰۳/۲۷ (۲۳:۵۶) تا دوشنبه ۹۸/۰۴/۲۴(۱۹:۴۵)

کتاب بدون دخترم هرگز نویسنده بتی محمودی مترجم محمد زرین بال انتشارات آتیه و انتشارات ثالث چاپ اول بهار ۱۳۷۷

 

* معرفی و بررسی کتاب:

بسم الله الرحمن الرحیم


این کتاب، شامل خاطرات و توجیهات نویسنده‌ی آمریکایی آن از سفر به ایران ، به همراه شوهر ایرانی و فرزند خردسالشان و مشکلاتی که در این سفر برای او پیش آمده است می‌باشد که در نهایت ، منجر به خروج غیرقانونی نویسنده و ربودن دخترشان از ایران می‌شود.

علت و عامل این مشکلات، مسائل خانوادگی بوده است ، اگرچه امریکایی بودن نویسنده و سفر او در اوایل انقلاب ،به کشوری که علیه استثمار امریکا قیام کرده بود به ″شدت و حدت″ ماجرا افزوده است، به عبارت دیگر ، علاوه بر مسائل خانوادگی، مسائل سیاسی نیز در این ماجرا تأثیر داشته است و حتی می‌توان گفت که مسائل سیاسی ، بیشترین تأثیر را داشته است.

 

ماجرای کتاب مربوط به سال ۱۳۶۳ و ۶۴ و زمان جنگ تحمیلی می‌باشد.

 

شخصیت‌های اصلی کتاب شامل: 

+ مودی : دکتر سید بزرگ محمودی ، متخصص بیهوشی از آمریکا، شوهر بتی . متولد شوشتر . در ۶ سالگی پدر و مادر خود را که هر دو پزشک بوده‌اند از دست می‌دهد. در کتاب متوجه شدم که نام‌خانوادگی اصلی دکتر محمودی ، « حکیم » بوده است و طبق مطالب کتاب ، ایشان از خانواده‌ی معروف « حکیم » هستند. دکتر محمودی را در امریکا، « مودی » صدا می‌زده‌اند.

+ بتی محمودی : نویسنده‌ی کتاب و امریکایی. نام‌خانوادگی او قبل از ازدواج با دکتر محمودی ، ″لاور″ بوده است اما متوجه نشدم که این فامیلی پدرش بوده یا شوهر قبلی‌اش. بتی محمودی قبل از ازدواج با دکتر محمودی، ازدواج کرده و دارای دو پسر از شوهر قبلی‌اش بوده است.(ص۳۵). جالب اینجاست که خانم بتی ، بعد از جدایی از دکتر محمودی، همچنان از نام فامیلی او استفاده می‌کند! نمی‌دانم که این به خاطر موضوعات سیاسی است و یا اینکه استفاده‌ی دیگری هم برایش دارد. 

همچنین طبق مطالب کتاب ، بتی دارای بیماری میگرن سخت بوده است.(فصل۳)

این که چرا مرحوم دکتر محمودی با آن تحصیلات و موقعیت شغلی، از بین آن‌همه دختر در امریکا ، به یک خانم مطلقه متمایل شده جای سؤال دارد. این را به آن دلیل می‌گویم که ازدواج و زندگی کردن با یک نفرِ دیگر تا پایان عمر، موضوعی مهم است بخصوص برای ما ایرانی‌ها.  اینکه چرا مرحوم دکتر محمودی به این موضوع توجهی نکرده برایم جالب است و جای سؤال دارد؛ شاید او ، واقعاً بتی را دوست داشته! بخصوص اینکه طبق مطالب کتاب، همسرش را با خود به ایران می‌آورد و سپس اجازه‌ی خروج به او نمی‌دهد. چه دلیلی داشته تا دکتر محمودی به همسر ناسازگارش اجازه‌ی خروج ندهد و او را به ماندن در کنار خود مجبور کند؟

+ مهتاب محمودی: دختر دکتر محمودی و بتی 

+ عمه بزرگ: خواهر بزرگ دکتر محمودی

 

نویسنده علت برنگشتن شوهرش به آمریکا را از زبان شوهرش ، بیکاری و اخراج او از محل کار ، تحت تعقیب بودن توسط سازمان ″سیا″ و غیره عنوان کرده است. 

 

به طور کلی و در یک جمله می‌توان گفت که این کتاب ، توجیهی است برای عمل و رفتار بتی محمودی در خارج کردن غیرقانونی مهتاب محمودی و دور نگه داشتن او از پدر و وطنش . بتی به مطالب زیادی رجوع کرده و مطالب زیادی را با هم مخلوط کرده تا رفتار خود را در مورد شوهر و دخترش توجیه کند. 

 

برخی مطالب پاورقی را که به عنوان نقد کتاب نوشته شده ،قبول ندارم و یا اینکه حسّ خوبی به آن‌ها ندارم؛ اگرچه این مطالب به طور کلی برای روشنگری و مطلع کردن خواننده‌ی کتاب، مفید است اما احساس می‌کنم که در بخشی از مطالب ( گفتم در بخشی و نه همه‌ی مطالب)، یک جور دغل‌کاری و فریب وجود دارد.

 

ترجمه ،تقریبا روان و قابل فهم است اگرچه می‌توانست خیلی بهتر باشد اما با این حال ، از مترجم بابت ترجمه متشکرم. 

 

مطالب زیادی در کتاب ، جای بحث و دقت و نوشتن و حرف زدن دارد ، تا آنجایی که حوصله داشتم مطالبی را که در کتاب برایم جالب؛ و یا عجیب و غریب ؛ و یا حتی باور کردنی نبودند نوشتم که عبارتند از:

 

+ زمان ازدواج مودی و بتی : ۶ ژوئن ۱۹۷۹ در مسجد شهر هوستون امریکا

 

+ نحوه‌ی بغل کردن عجیب برادر توسط خواهر بزرگ : ص ۱۴: «... عمه بزرگ ، مودی را محکم در آغوش گرفت ، دست روی شانه‌های او انداخت ، روی پاها به هوا پرید و پاهایش را دور مودی حلقه کرد... » . 😨 این نوع بغل کردن به سبک فیلم‌‌های هالیوودی از یک خواهر بزرگ که مذهبی بوده و آن‌هم در شرایط آن‌روز اوایل انقلاب و با توجه به فرهنگ ایرانی و در حضور مردم، عجیب است عجیب!.

 

+ تف کردن تفاله‌ی غذا بر روی فرش و سفره : ص ۲۴ و ۲۵:«... تفاله غذا را روی سفره و فرش تف می‌کردند و یا دوباره داخل کاسه‌های خورش چکیده می‌شد... » .

 شاید منظور نویسنده از تف کردن غذا ، پاشیدن غذا به اطراف در اثر صحبت کردن در هنگام غذا خوردن بوده باشد.

 

+ص ۴۷ : « ... [تهران] شهری که جمعیتش در طول فقط چهارسال بعد از انقلاب از پنج به چهارده میلیون افزایش یافته بود‌..‌.»

 

+ص۵۹ و ۶۰ :« ... نه دستمال برای خشک کردن ظروف پیدا می‌شد و نه دستگیره ( پارچه‌ای که قابلمه و دیگ را با کمک آن از روی اجاق بر می‌دارند) ، این چیزها برای ایرانی‌ها بیگانه بود...»

 

+ص۵۹ و ۶۰:«... رضا از من پرسید که آیا حاضر هستم شامی با گوشت بوقلمون آماده کنم . ... کار پخت و پز یک روز تمام طول کشید و نتیجه کباب بوقلمونی بود خشک مثل لاستیک ، سفید و بسیار بی‌مزه. ... باید اذعان کنم که این غذا در مقایسه با غذاهای چرب و بی‌مزه‌ئی که توی ایران جلوی‌مان گذاشته بودند یک غذای مجلسی واقعی بود.»

 

ص۷۸: نویسنده در مورد غرب و فرهنگ غرب می‌نویسد: «... او [ مودی ] دنیایی در پیش رو می‌دید که با دنیای کودکی‌اش تفاوت بسیار داشت. دنیائی که رفاه ، تمدن و ارزشهای اساسی انسانی تقدیم می‌کرد که بالاتر از تمام چیزهایی بود که در جامعه‌ی ایران وجود داشت.» باید از این خانم پرسید: به عنوان مثال آیا همجنس‌بازی جزو ارزش‌های اساسی انسانی‌ست؟! آیا این ارزش اساسی انسانی ، بالاتر از تمام چیزهایی است که در ایران وجود داشته و دارد؟ 

 

+ ص ۱۰۴ و ۱۰۵ :« ... چیزی نگذشت که تولد بعدی سر رسید و حالت عصبی‌ام را شدت بخشید. تولد مربوط به امام رضا پایه‌گذار مذهب شیعه بود. یک شیعه مؤمن باید در چنین روز مقدسی قبر امام را زیارت کند اما چون او در عراق ، در سرزمین دشمن مدفون بود ، آدمی باید به زیارت مقبره‌ی خواهرش در شهر ری ، پایتخت قدیم ایران که با اتومییل نیم ساعتی با تهران فاصله داشت ، رضایت می‌داد...». 

امام رضا علیه‌السلام ، پایه‌گذار مذهب شیعه نیستند و در ایران و در شهر مشهد مدفون می‌باشند و خواهر ایشان بانو حضرت معصومه (س) هم در شهر قم ، مدفون می‌باشند. مقبره‌ی معروف در شهر ری ، مربوط به حضرت شاه عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام می‌باشد . اینکه در جایی نوشته‌ام برخی مطالب کتاب در اثر سوءتفاهم و بد فهمی یا توجیه نبودن نویسنده بوده، به خاطر وجود چنین مطالب نادرستی در متن کتاب است که این یک نمونه‌ی آن است.

 

+ ص۱۴۳: «... هر وقت گوشت ران گوسفندی می‌خرید و یا شانس آن را داشت که یک مرغ گیرش بیاید ، آن را خیلی راحت توی کاغذ روزنامه‌ئی می‌پیچید - مرغ را پر نکنده و با امعاء و احشاء - توی فریزر می‌گذاشت. ... ذخیره‌ی برنجش کثیف‌ترین برنجی بود که تا به‌حال دیده بودم. توی این برنج نه تنها شپشک لول می‌زد بلکه کرم‌های سفید هم توی آن به دور خود حلقه می‌زدند. او حتی زحمت این را به خودش نمی‌داد ، برنج را قبل از پختن بشوید...»

 

+ ص۲۰۵ : «... بخش دیگری از قانون اساسی [ایران] موجب ترس من شد. در این بخش توضیح داده می‌شد که در صورت فوت مرد، بچه‌ها جزو اموال زن به حساب نمی‌آمدند بلکه به فامیل شوهر می‌رسیدند . اگر مودی می‌مرد، مهتاب متعلق به من نبود. .‌‌..»

 

+ صفحات  ۲۳۸ و ۲۳۹ و برخی صفحات دیگر : نویسنده در این صفحات ، ارتباط عراق و دولت امریکا را در طول جنگ ۸ ساله با ایران ، رد می‌کند ، به عبارت دیگر ، دخالت امریکا را در مسائل مربوط به ایران قبول ندارد ؛ در حالی‌که گذشت زمان ثابت کرد که صدام از حمایت کشورهای غربی و از جمله آمریکا، برخودار بوده است. همچنین ماجرای سفارت آمریکا و وسایل و مدارک موجود در آنجا، بلوکه شدن پول‌های ایران در امریکا، ماجرای طبس، طرفداری از شاه و پناه دادن به او، حضوردر خلیج فارس و غیره از موارد قبل از زمان چاپ کتاب است اما اینکه چرا خانم بتی امریکایی این مسائل و موارد را نادیده گرفته، یا نشان از جهل و  بی‌توجهی ایشان دارد یا نشان از سیاسی‌کاری و دغل‌بازی ایشان و یا شاید نشان از یکدندگی و قلدری . 

همچنین نویسنده از طرفداری شوهرش از حکومت ایران و انتقاد از حکومت امریکا، ناراحت شده و یا آن‌را قبول ندارد ؛ باید گفت همانطور که خانم بتی به دولت امریکا علاقمند بوده آیا همسر ایشان اجازه نداشته به حکومت انقلابی کشورش علاقمند باشد؟

به هر حال امروزه بر هر انسان شریفی، خباثت و دنائت دولت آمریکا ،روشن است .

اما جالب اینجاست که نویسنده ، یعنی سرکار بتی خانم هم ، به نوعی به دخالت امریکا در جنگ تحمیلی اقرار می‌کند. ص ۶۰۲:«... حالت عصبی از تحویل اسلحه‌ی امریکایی مرا مثل تمام کسانی که در این سال‌های آخر در ایران زندگی کرده بودند ، سخت شگفت زده کرد. در ایران، همه می‌دانستند که امریکا به هر دو طرف جنگ، ایران و عراق، کمک می‌کند.» پس در این قضیه هم، حق با شوهرش ، دکتر محمودی بوده در حالی‌که بتی، حرف شوهرش را قبول نداشته! و در کتاب از این نظر و طرز فکر شوهرش انتقاد کرده است. 

 

+ ص ۲۵۱ :« ایرانی‌ها سالی یک بار به حمام می‌روند ...»

 

+ فصل ۱۱ : سوءاستفاده از اموال ملی توسط یک عده‌ی خاص ، همان درد بی‌درمان!

 

+ فصل ۱۳ : مطلبی که در این فصل و فصل‌های دیگر کتاب، به آن اشاره شده است این است که خانم بتی ، شوهرش را دیوانه جلوه داده به این‌صورت که قصد داشته او و دخترش را بکشد و حتما این‌کار را انجام می‌داده است. موضوعی که با خواندن کتاب و اتفاقات بعدی ، موجب خنده‌ام شد و همچنین اینکه این فکر قتل ، یا نشان از دیوانگی خانم بتی دارد یا اینکه هدفش همان توجیه کردن خواننده بوده تا خواننده به این نتیجه برسد که : حق داشته از ایران فرار کند و دخترش را هم با خودش ببرید. 

 

+ ص۳۳۶: نویسنده در این صفحه و در صفحات دیگر کتاب، اصرار عجیبی دارد تا بگوید که مهتاب ، امریکایی است. حتی در یک جا هم اشاره نکرده که بگوید او دورگه‌ی ایرانی-امریکایی است بلکه او را فقط امریکایی می‌داند !.

 

+ ص ۳۳۶:« مودی به عنوان عضو انجمن اسلامی تکزاس جنوبی که فعالیتش رو به افزایش بود، یکی از برگزار کننده‌های مراسمی بود که در یک پارک نزدیک خانه‌ی ما برپا شده بود...» . به اقرار خود خانم بتی در صفحات قبلی ، انقلاب اسلامی در ایران، در مودی تأثیر گذاشته بود. «... [مودی] بی‌آنکه از من سؤال بکند، ذخیره‌ی گران‌قیمت مشروبات الکلی را که برای میهمانهای بسیارمان آماده داشتیم ، دور ریخت...».ص۳۲۸.

 

+ ص۳۳۷: قبلا فکر می‌کردم که بتی با موضوع ذبح گوسفند و صحنه‌ی ذبح گوسفند ، بیگانه است،بخصوص در موقع دیدن فیلم بدون دخترم هرگز، اما در این صفحه، بتی صحنه‌ی ذبح گوسفند به مناسبت عید قربان ، آن هم در موقعی که در آمریکا بوده‌اند به همراه فلسفه‌ی ذبح گوسفند در روز عید قربان را بیان کرده است!.

 

+ ص ۳۶۶: «... فراموش کرده بودم که پایه‌های عقیدتی اسلام و مسیحیت را به هم می‌ریزم. به صدای بلند گفتم : خواهش می‌کنم ، خدایا ، اگر من و مهتاب بتوانیم دوباره با هم باشیم و صحیح و سالم به خانه‌مان برگردیم ، به اورشلیم ، این سرزمین مقدس خواهم رفت و زیارت خواهم کرد. این نذر من است. ... »

 

+ ص ۴۲۷: بتی محمودی در دیدار با فردی ناشناس به اسم مستعار ″ آمال ″ که قصد کمک برای فرار او را داشته و در برخورد اول با او ، می‌نویسد: « ... فکر کردم، حیف که ازدواج کرده است و در همان لحظه احساس گناه کردم...» ، ص ۴۶۱ و ۴۶۲:«... هر چند که ارتباط فیزیکی بین من و آمال وجود نداشت ... معذالک باید بگویم که او مرد جذابی بود، هم از نظر اندام ... . آمال - نه مودی - مرد زندگی من بود. دائماً به او فکر می‌کردم.»

 

+ ص ۴۶۵ و ۴۶۶: نویسنده در مورد پخش برنامه‌ای از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران می‌نویسند: « ... برنامه درباره‌ی تولد بود، و در طول برنامه دوبار بهت زده‌ام کرد که این جامعه چه بی‌معنی است. فیلم، تولدی واقعی را نشان می‌داد. مادری مسلمان بود که توسط دکترهای مرد،مراقبت پزشکی می‌شد و دوربین، بدن لخت او را تماماً نشان می‌داد ولی سر ، صورت و گردن زائو توی چادر پوشیده بود». یاللعجب، چنین صحنه‌ای آنهم از صداوسیمای جمهوری اسلامی آنهم در آن اوایل انقلاب، به حق چیزهای ندیده و نشنیده.

 

+ صفحات پایانی فصل ۲۳ : در این صفحات، بتی می‌نویسد که قصد داشته در امریکا و قبل از سفر به ایران، از همسرش طلاق بگیرد و حتی با یک خانم وکیل هم ، مشورت کرده اما چون با طلاق ، مهتاب را از دست می‌داده، اینکار را نکرده است، البته نباید فراموش کرد که با طلاق گرفتن از دکتر محمودی، بتی با زندگی مرفه دکتر محمودی خداحافظی می‌کرد. در ضمن برای دور نگه داشتن مهتاب از پدرش ، باید عمل و رفتار خطرناکی از پدرش سر می‌زد! دقت کنید. بتی به دنبال راهی بوده تا دادگاه‌های امریکا حق دیدار با مهتاب را از شوهرش بگیرند. این مطالب به وضوح و کاملا شفاف در فصل ۲۳  نوشته شده است.

 

+ خانم بتی برای توجیه رفتارش در مورد ربودن مهتاب از ایران ، چند صد صفحه کاغذ را سیاه و قلم فرسایی زیادی کرده است اما در مورد مشکلات دخترش در امریکا ، خیلی راحت و در یک جمله می‌نویسد: ص ۶۰۲ :«عادت کردن به زندگی در آمریکا برای مهتاب راحت نبود ولی او با نیروی انعطاف جوانی‌اش عکس‌العمل نشان می‌داد...». بیچاره مهتاب که به حکم مادرش، زندگی در ایران برایش مناسب نبوده اما با نیروی جوانی‌اش باید به زندگی در آمریکا عادت می‌کرده.

 

+ در کتاب مطالبی وجود دارد که نویسنده، فرهنگ آمریکایی را برتر می‌داند و یا امریکایی بودن را ارزش می‌داند. باید گفت که خواسته‌ی خانم بتی در مورد اینکه شوهرش کاملا امریکایی بشود و همچنین طرفدار امریکا ( ویا به عبارت دیگر، همه چیز و همه کس باید آمریکایی شوند و طرفدار آمریکا ) ، خواسته‌ای بی‌منطق و غیرعقلانی بوده است. 

 

به طور کلی می‌توان گفت که مطالب کتاب، مخلوطی از چند چیز است و یا نتیجه‌ی چند چیز است :

۱. برخی از مطالب کتاب بر اثر عصبانیت نویسنده از بد رفتاری‌ها می‌باشد (اگر همه‌ی آنچه را که نوشته، بدون شک و تردید قبول بکنیم  و حق را به نویسنده بدهیم) ‌. این نوع رفتار و بی‌علاقه بودن نویسنده به زندگی در ایران باعث شده تا نویسنده به هر موضوعی در ایران با چشم تحقیر و یا مقایسه و یا ″ توجیه برای رفتار خود″ بر آید؛

۲. برخی مطالب از سر غرور و برتربینی فرهنگ امریکایی است .همچنین باید توجه داشت که این کتاب در امریکا و برای خواننده‌ی امریکایی چاپ شده است ؛ 

۳. برخی مطالب شامل سوءتفاهم‌ها و بدفهمی نویسنده ؛

۴. برخی در اثر توجیه نبودن نویسنده ؛

۵. برخی هم از کج‌فهمی و غرض‌ورزی نویسنده ؛

۶. و البته برخی مطالب هم از روی واقعیت و نقد به برخی اخلاق و فرهنگ ما و بعضی قوانین ″ من‌درآوردی″ می‌باشد.

 منظورم از اخلاق و فرهنگ ما، اخلاق و فرهنگ مورد نظر اسلام نیست ؛ به عنوان مثال: اسلام دستور به نظافت و بهداشت داده است اما اگر یک مسلمانی در امر نظافت و بهداشت، کوتاهی کرد نباید آن را به حساب اسلام نوشت. اسلام دعوت به اخلاق کرده اما اگر یک مسلمانی ، خطا کرد نباید بگوییم که اسلام خطا کار است. اگر یک ریاضیدان یا یک فیزیکدان، کار ناپسندی انجام داد باید آن را به حساب ریاضی و فیزیک بگذاریم و بگوییم که باید ریاضی و فیزیک را کنار گذاشت؟!.

برخی نقدها هم به قوانینی است که من‌درآوردی و بر اثر عقده‌گشایی و یا کوته‌بینی و یا ندانستن روش برخورد صحیح بوده است؛ به‌عنوان مثال شنیده‌ام که در بعد از انقلاب ، اگر کسی کراوات می‌بست، در خیابان کراوات او را با قیچی می‌بریدند و یا اگر زنی ،موی‌سرش بیرون بود روسری او را جلو کشیده و با پونز به جلوی پیشانی‌اش می‌چسباندند و یا اگر کسی شلوار ″ رپی″ می‌پوشید او را می‌گرفتند و... . نمی‌خواهم همه‌ی این‌ها را به حساب انقلاب اسلامی بگذارم و یا بگویم که همه‌اش غلط بوده ؛ چون‌که مطمئنم اجرای بعضی از آن در مورد بعضی افراد معاند و زبان نفهم که عمداً این‌کارها را انجام می‌دادند مناسب بوده است اما کار اصلی که فرهنگ سازی بوده ، انجام نشد و امروز نتایج آن را در جامعه می‌بینیم طوری‌که بد حجابی و شلوار چسبان و تیپ و مدل‌های غربی در بین خود افراد وابسته به حکومت و برخی افراد حکومتی و حتی کارمندان دولت در محل کار ، رواج دارد و این نتیجه‌ی کم‌کاری فرهنگی و اجرا نکردن برنامه‌ی فرهنگی در بعد از انقلاب است. می‌خواهم مطلب دیگری که مدت‌هاست روی دلم سنگینی می‌کند را هم بگوییم: زمانی بود که این حضرات حکومتی یا بچه نداشتند و یا بچه‌هاشان کوچک بودند ، می‌گویند در آن روزگار، هرکس که در خیابان شلوار رپی می‌پوشید را می‌گرفتند ... ، گذشت تا اینکه بچه‌های خودشان بزرگ شدند و ... زارت ... بچه‌های خودشان هم شلوار رپی می‌پوشیدند .... حالا باید چکار می‌کردند، پسرهای خودشان را هم می‌گرفتند؟!!! ، جواب حاج خانم را چی می‌دادند؟... چکار کردند؟ گفتند در ایران آزادی‌ست! پرسیدند : چطور؟ گفتند: ببینید این جوانهای رپی‌پوش که آزادانه رفت و آمد می‌کنند و کسی هم کاری به کار آن‌ها ندارد و آن‌ها را نمی‌گیرند! این حرف‌ها که می‌گویند ما رپی‌ها را می‌گیریم دروغ است!!! ... . امّا یک آدم با شرف، این وسط نگفت که عالی‌جنابان ، این رپی‌پوش‌های آزاد در خیابان‌ها، پسران و عزیز دُردانه‌های خودتان هستند ؛ چون کس‌وکار خودتونه ، کاری باهاشون ندارید وگرنه یه زمانی که همین بچه‌هاتون ، کوچک بودند، رپی‌پوش‌هارو به جرم پوشیدن شلوار رپی می‌گرفتید ، حالا که نوبت به پسرای خودتون رسیده در ایران آزادیه!... بگذریم. لعنة الله علی‌الظالمین.

- یکی دیگر از انتقادهای ذکر شده در کتاب، موضوع دستشویی‌های مدارس است جالب اینکه تا موقعی که من هم مدرسه می‌رفتم حل نشده بود. حدود سالهای ۱۳۸۰. حالا وضعیت چطور است ؟ ؛ البته نباید از حقْ گفتن گذشت: این خانم از سرزمینی می‌آید که در آن ، توالت‌ها و دستشویی‌ها بسیار تمیز هستند اما اخلاق و مرام و وجدان مردمانش ، کثیف‌تر از تمام توالت‌های دنیاست نمونه‌اش هم همین خانم.

 

بخشی از نکات مهم در مورد کتاب:

+همانطور که قبلا هم گفتم، نویسنده برای اینکه عمل و رفتار خود را در مورد خارج کردن مهتاب محمودی توجیه کند و آن را درست بداند به هر چیزی رجوع کرده؛ از نظافت در خانواده‌ی شوهرش تا نظافت در مدارس، از بمباران تهران تا بمب گذاری منافقین ، از خرید بوقلمون تا نبودن میله‌ی بافتنی در تهران، از نگه‌داشتن چادر و وضعیت حجاب و پوشش در خانه و مهمانی تا خیابان و مدارس، از دعواهای زناشویی تا قاتل و خطرناک نشان دادن شوهرش ، از قانون اساسی ایران در مورد فرزندان تا دستور اسلام در مورد تربیت فرزندان و ... ؛ و جالب اینکه تمام آن‌ها را طوری بیان کرده تا اینکه خواننده به این نتیجه برسد که بگوید :″ حق داشته که دخترش را از ایران خارج کند″. می‌توان گفت که این موضوع، نکته‌ی کلیدی کتاب است . شاید از لحاظ قانونی و به عبارت دیگر از لحاظ قانون بین‌الملل، می‌شد که مهتاب محمودی را به ایران بازگرداند اما با انتشار کتاب و مطالب بیان شده در آن و سیاسی کردن موضوع، این امر صورت نگرفت!. 

روش توجیه خواننده در بد بودن ایران در بعد از انقلاب توسط بتی، من را به یاد شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان روزگار خودمان انداخت!.

 با تمام این حرف‌ها، و فقط با مطالعه‌ی کتاب ، باز هم نمی‌توان راحت، حق را به خانم بتی داد، جالب اینجاست که ایشان به نوعی انقلاب اسلامی را مقصر مشکلاتش جلوه داده است در حالی‌که واقعیت این است که کشور اوست که با دخالت بی‌جا و قلدری و زورگویی در سرنوشت ملت‌ها، باعث بدبختی او و میلیون‌ها خانواده‌ی دیگر شده است.

 

+ نکته‌ی دیگر اینکه با توجه به مطالب کتاب، می‌توان گفت که شاید یکی از دلایل ناسازگاری بتی با دکتر و تلاش برای جدایی از او، طرفداری دکتر محمودی از انقلاب اسلامی و یا شاید به عبارت دیگر، انتقاد و پیدایش نظر نامساعد در دکتر، نسبت به امریکا بوده است. این را از آن جهت می‌گویم که بتی ، در مطالب کتاب ، بارها از  آمریکایی شدن همسرش و تلاش او برای امریکایی شدن گفته و از اینکار او خوشش آمده ، اما از بازگشت دکتر محمودی به قالب مسلمانی و ایرانی بودن و طرفداری از انقلاب، انتقاد کرده است و یا به عبارت دیگر خوشش نیامده است.

 

+ خانم بتی به طرز رفتار و برخورد خودش با شوهر و اقوام شوهرش ، اشاره‌ی چندانی نکرده است. از جمله اشاره‌ی مختصری که کرده این‌است که برخی از اقوام شوهرش را که در امریکا به خانه‌ی آن‌ها رفته‌اند از خانه بیرون انداخته !. البته نباید فصل‌هایی را که در آن‌ها به دغل‌کاری خود اشاره کرده و با فریب دادن شوهرش، خود را مسلمان و زنی سربه‌راه و علاقمند به زندگی با مودی و ... نشان داده تا در موقع مناسب از ایران بگریزد، از نظر دور داشت. 

 

+ نکته‌ی بعدی اینکه :با توجه به مطالب کتاب و حرفهایی که خود بتی زده ، شاید اگر خانم بتی به جای جار و جنجال و هوچی‌گری، کمی صبر پیشه می‌کرد، خودِ دکتر محمودی به این نتیجه می‌رسید که بهتر است به آمریکا برگردند.اما چرا دکتر محمودی ، با وجود بیکاری در ایران و همچنین ناسازگاری همسرش و عدم تمایل برای ماندن در ایران، به امریکا برنگشت؟ شاید علاوه بر تمایل دکتر محمودی به ماندن در ایران و خدمت به وطنش، مطالب دیگری که در کتاب ، و به نقل از همسرش ذکر شده ، دلایل ماندن او در ایران و نرفتن به امریکا باشد . اخراج از محل کار و بیکاری، به ویژه احتمال کشته شدن توسط سیا و در نهایت، تمام شدن اعتبار گرین کارت ، از جمله‌ی دلایلی است که بتی نوشته است. 

 

+ نکته‌ی دیگر اینکه ″ چرا دکتر محمودی اجازه‌ی خروج همسر و دخترش را از ایران نمی‌داده است؟ ″

 به هر حال همسرش آمریکایی بوده و حداقل برای ملاقات با پدر و مادرش باید به امریکا می‌رفت. همانطور که قبلا هم نوشتم شاید دکتر محمودی واقعا به همسرش علاقه و عشق داشته و شاید از سر عشق افراطی قصد داشته تا او را نزد خود در ایران نگه دارد. شاید هم دکتر محمودی فقط قصد داشته تا دخترش را در ایران نگه دارد چون ایرانی بوده ولی همسرش قصد داشته او را با خود به امریکا ببرد تا امریکایی باشد؛ شاید به همین خاطر بوده که مرحوم دکتر محمودی اجازه‌ی خروج همسرش به همراه دخترش را از ایران نمیداده است. باید دقت داشت که دکتر محمودی به هر دلیلی ، قصد بازگشت به امریکا را نداشته است‌. البته باید دانست که طبق مطالب کتاب، دکتر محمودی اجازه‌ی خروج به همسرش برای ملاقات با پدرش که مریض بوده را می‌دهد اما بتی برای علت و عامل این اجازه‌ ، ادعای دیگری را مطرح می‌کند و بدون بردن دخترش حاضر به خروج نمی‌شود. ( جالب است ،نه؟ دکتر محمودی سنگدل ! ، برای دیدار دختری با پدرش که حدود یک‌سال و نیم همدیگر را ندیده‌اند ، اجازه‌ی خروج می‌دهد ، اما، بتی خانم مظلوم ، به پدر و دختری که حدود ۲۰ سال همدیگر را ندیده بودند نه تنها اجازه‌ی ملاقات، و نه تنها اجازه‌ی تلفنی حرف زدن ، بلکه حتی اجازه‌ی ارتباط با ایمیل را هم نداد. چه سنگدل و خشن بوده این دکتر محمودی!.)

 با توجه به اسم کتاب و مطالب کتاب ( بخصوص فصل ۸ )، علت‌ فرار بتی و بردن مهتاب با خود از ایران و در نهایت جدایی و ماجراهای سیاسی بعد از آن و ساخته شدن فیلم ، این بوده است که مهتاب ، امریکایی بزرگ شود و نه ایرانی! چون بتی ، مهتاب را فقط امریکایی می‌داند؛ ضمن اینکه بتی به هر دلیلی ، علاقه‌ای به زندگی در ایران نداشته است.

لازم است دقت شود که در حال حاضر ، مهتاب محمودی ، از لحاظ فرهنگی ، یک خانم غربی است و نه یک ایرانی. او در امریکا بزرگ شده و نه در ایران. او اگرچه از طرف پدری ، از یک خانواده‌ی معروف مذهبی ، شیعه و مسلمان ایرانی و از سادات است اما به احتمال زیاد و با توجه به مواضع مادرش و مسائل سیاسی پیرامون این ماجرا و همچنین فرهنگ غرب و امریکا، او الان یک مسلمان شیعه نیست و در ایران هم نیست و به احتمال زیاد، ارزشی برای سیده بودنش هم قائل نیست.

شاید این همان خواسته‌ی بتی محمودی بوده که بر زندگی دخترش، تحمیل و شوهرش را تا آخر عمر از دیدن دخترش محروم کرد و با انتشار کتاب، درصدد تبرئه و توجیه خود برآمد. اگر دقت شود ، به هر حال، مرحوم محمودی ، به عنوان پدر مهتاب، در زندگی و آینده‌ی او باید حضور و تأثیر می‌داشته که اینگونه نشد، حتی تا لحظه‌ی مرگ هم دخترش را ندید! . مهتاب محمودی، در حال حاضر در حدود ۴۰ سال دارد و آنطوری که من در جستجوهای اینترنتی متوجه شدم ، دکتر می‌باشد ، او در برنامه‌های تلویزیونی حضور می‌یابد و آموزش آشپزی می‌دهد ؛ کتاب می‌نویسد ، مصاحبه می‌کند و عمیقا لبخند می‌زند!. او هم کتاب خاطراتی دارد که البته نمی‌دانم مضمونش در مورد چیست ولی امیدوارم که خاطره‌ای به سبک و روش مادرش در مورد ایران و پدرش و یا موضوعی درباره‌ی اسلام مطرح نکرده باشد چون با اینکار ، من را به یاد جوک سربازی رفتن پسرها می‌اندازد. میگن پسرها ، دوسال سربازی میرن اندازه‌ی ۱۰ - ۲۰ سال خاطره تعریف میکنن. 

این خانم و مادرش ، کلا چیزی حدود ۱۸ ماه در ایران بوده‌اند اما حدود ۳۰ سال است که خاطره تعریف می‌کنند، مصاحبه می‌کنند ، فیلم می‌سازند و کتاب می‌نویسند ؛ جالب اینکه در تمام ماجراها، ایران و اسلام مورد اتهام هستند و این دختر و مادرِ نامرد و نانجیبش ، مورد ظلم واقع شده‌اند. اگر داستان و حرف‌های این خانم هم مثل مادرش باشد آن‌وقت دیگر باید گفت که بعضی‌ها ، سنگ‌پا را از رو برده‌اند.

 

خیلی دلگیر است. نیست؟!

 بی‌زحمت کمی فکر کنید : دختری ایرانی و مسلمان را ربوده‌اند و او را در طی سالیان طولانی، شستشوی مغزی داده‌اند تا در موقع لزوم بر علیه عقاید و کشور پدرش و حتی بر علیه پدرش حرف بزند. دختری را از پدرش و از وطنش و از عقایدش ربوده‌اند تا در موقع لازم او را از آستین‌شان دربیاورند و بر علیه وطن ، پدر و عقایدش علم کنند ؛ این قضیه دلگیر نیست؟ به نظرتان بر روی این دختر و مادرش سرمایه‌گذاری نکرده‌اند؟ بعید می‌دانم. مطمئناً عرضه و لیاقت و آینده‌نگری اتاق فکر امریکایی‌ها از خیلی از مسئولین بی‌لیاقت و مفت‌خور این مملکت، برتر و بهتر است. 

 

ای کاش مرحوم دکتر محمودی ، خاطرات خود را می‌نوشت چون که خاطرات ایشان از چند جنبه ارزش نوشتن و خواندن داشت : اول به عنوان خاطرات یک ایرانی موفق ، دوم سرگذشت ایشان از کودکی تا رفتن به غرب و به امریکا و ادامه‌ی تحصیل و زندگی و کار در امریکا و حواشی آن ، سوم اینکه ایشان با نوشتن خاطرات خود به ویژه در مورد همسر امریکایی‌اش و سفر آن‌ها به ایران و ماجراهای ذکر شده در کتاب بدون دخترم هرگز، هم به دفاع از خود می‌پرداخت و هم مسائل و اتفاقات را از نگاه خود توضیح می‌داد و  بسیاری از مسائل روشن می‌شد و هم یک یادگار از خود به جا می‌گذاشت که برای آیندگان مفید واقع می‌شد ؛ و چهارم این‌که خاطرات دکتر محمودی بعد از فرار همسرش و زندگی بدون دخترش در ایران و اینکه از معلومات علمی‌اش در ایران چگونه استفاده شد و یا اصلا استفاده‌ای شد ، ارزش ثبت و انتشار و خواندن را داشت و دارد، اما صد حیف و صد دریغ که چنین اتفاقی نیفتاد و بسیاری از ناگفته‌های مرحوم دکتر محمودی با ایشان دفن شد و در نهایت دکتر محمودی بدون دیدار دخترش درگذشت. روحش شاد.

 

فکر می‌کنم شاید مرحوم دکتر محمودی و خانواده‌اش ، قربانی مسائل سیاسی بین ایران و امریکا شدند ؛ یا شاید قربانی مسائل خانوادگی و شخصی، و یا شاید هم  هر دو .  به هر حال در این ماجرا، مسائل خانوادگی و آمیخته شدن با مسائل سیاسی و شرایط روز ( و یا برعکس) ،  همچنین عصبانیت و خودخواهی دو طرف، بر شدت ماجرا افزود و این ماجرای جدایی پیش آمد... . امیدوارم که دخترِ دکتر محمودی ، قبل از مرگش حداقل یکبار به ایران بیاید و بر مزار پدرش حاضر شود اگرچه به احتمال زیاد از آیین مسلمانی و فاتحه و طلب مغفرت چیزی نمی‌داند اما با این‌حال، امیدوارم که گاه‌گاهی یادش بیاید که هم ایرانی‌ست و هم جزو سادات.

 

خانم بتی باید بداند: تا آخرین لحظه‌ی عمر ، مدیون دکتر محمودی و ایران است. او به گفته‌ی خودش در ازدواج با دکتر محمودی، به زندگی مرفهی رسید و با جدایی از او هم به زندگی مرفهی رسید: با نوشتن کتاب بر علیه شوهر ایرانی‌اش و ایران، هم به شهرت رسید و هم دکترای افتخاری به دست آورد و هم دارایی‌های دکتر محمودی در امریکا را به اصطلاح بالا کشید و بعد از آن هم در معرض توجه قرار گرفت فقط به این خاطر که شوهری ایرانی داشته و توانسته از ایران انقلابی بگریزد در حالی‌که طبق مطالب کتاب و گفته‌های خودش، خیلی راحت و قانونی می‌توانست از ایران خارج شود و نیاز به این همه جار و جنجال نبود. به عبارت دیگر، ایران برای هر کسی که بد بوده، برای بتی محمودی ، شوهری پولدار از خانواده‌‌ای معروف، امکانات رفاهی در ایران و امریکا، شهرت جهانی و دکترای افتخاری داشته است. اگر دکتر محمودی و انقلاب اسلامی ایران نبود ، هیچکدام از این‌ها هم نبود. اما خانم بتی محمودی در مقابل این همه لطف چه کرد؟ اگر از ماجرای کتاب و فیلم بگذریم ،او حتی در مورد مهتاب، برای شوهر ایرانی‌اش هیچ حقی قائل نبوده است و هرگز اجازه‌ی ملاقات آن‌ها را با هم نداد. این خانم ، حتی قصد داشته تا در زمان یکی از فرارهایش از ایران، رفقایش را هم سر کار بگذارد!.

البته نباید یک طرفه به قاضی رفت و ماجرا را مانند جغدها و عقاب‌های امریکایی، یک چشمی دید، به این هم باید توجه داشت که دکتر محمودی هم اشتباهاتی در رابطه با همسرش داشته است اما محکوم کردن او به اینکه ″حق ندارد تا آخر عمر، دخترش را ببیند″ حکمی سنگین بوده و هست.

گاهی فکر می‌کنم موقعی که مرحوم دکتر محمودی این کتاب را می‌خوانده و متوجه‌ی حقه‌بازی‌های زنش شده ، چه حسی داشته و در آن مواقع به چه چیزی فکر می‌کرده است؟ اینجاست که جای خالی خاطرات ایشان احساس می‌شود.

 

 

از روی کتابِ بدون دخترم هرگز، یک فیلم سینمایی به همین نام ساخته شده است که با توجه به اینکه این فیلم در امریکا و در اوایل انقلاب اسلامی و علیه ایران و انقلاب اسلامی ساخته شده و با توجه به قدرت رسانه‌ای و تبلیغاتی امریکا، در نتیجه سر و صدایی به پا کرد و یکی از فیلم‌های ساخته شده بر ضد فرهنگ و انقلاب ایران و اسلام می‌باشد که در حال حاضر هم هر وقت بخواهند فیلمی علیه انقلاب اسلامی ایران پخش کنند ، به این فیلم رجوع می‌کنند. البته توهین به اسلام در این فیلم، پررنگ است.

در پاسخ به این فیلم، تا آنجایی که من خوانده‌ام ، مصاحبه‌هایی با مرحوم دکتر محمودی از طریق صداوسیمای جمهوری اسلامی صورت گرفت اما اینکار در حد پاسخگویی به این فیلم نبوده است. همچنین توسط یک یا دو ایرانی در کشور فنلاند، فیلم مستندی ساخته شد به اسم « بدون دخترم » که مرحوم دکتر محمودی هم در آن حضور دارد. با تلاش زیاد، توانستم مصاحبه‌هایی از مرحوم دکتر محمودی و همچنین فیلم مستند ″ بدون دخترم ″ را به دست بیاورم. جالب اینجاست که در هیچ سایت ایرانی نتوانستم این فیلم‌ها را پیدا کنم و در نهایت مجبور شدم با استفاده از فیلتر شکن ، آن‌ها را از یوتیوپ دانلود کنم، انگار این موضوع در ایران، نه برای مسئولین و نه برای مردم ارزش چندانی نداشته و ندارد، در حالی‌که امریکا و اتاق فکر امریکایی‌ها به خوبی از این موضوع استفاده می‌کنند و حتی امروز هم که سال‌ها از فوت دکتر محمودی گذشته است، دست از سر این ماجرا بر نداشته و برنمی‌دارند. متأسفانه و یا خوشبختانه ، مسئولین جمهوری اسلامی، بی‌لیاقتی خود را در این ماجرا هم به اثبات رسانده‌اند.

تمام فیلم‌هایی را که دانلود کرده‌ام در آپارات بارگذاری کرده‌ام. کلید واژه‌ی همه ، « دکتر سید بزرگ محمودی » است. همچنین آدرس یا همان لینک نسخه‌ی کم حجم فیلم‌ها را هم در پایان همین نوشته قرار داده‌ام. ای کاش کسی پیدا می‌شد و فیلم‌های زبان انگلیسی را ترجمه می‌کرد.

 

و حرف آخر، 

چند سالی بود که دنبال این کتاب می‌گشتم و خدا را شکر توانستم این کتاب را پیدا کرده و بخوانم. ماجرای دکتر محمودی را شنیده بودم و علاقمند شدم تا این کتاب را بخوانم به خصوص بعد از دیدن فیلم بدون دخترم هرگز.  اگر مسئولین جمهوری اسلامی ، برای آگاهی مردم و نسل‌های بعدی، فقط این کتاب را با چاپ گسترده، در اختیار تمام ایرانی‌ها قرار می‌دادند اینکار پاسخ محکمی به فیلم بدون دخترم هرگز می‌شد ؛ شاید باورش سخت باشد اما خودِ این کتاب، دلایل کافی برای رد این فیلم را دارد. در فیلم، مرحوم محمودی فردی خشن و نابهنجار معرفی شده اما در کتاب، حداقل، لایه‌هایی از عشق در رفتار دکتر محمودی نمایان است. مطالبی در کتاب هست که در فیلم به آن‌ها پرداخته نشده است اما دانستن این مطالب به فهم بهتر موضوع کمک می‌کند. یکی از تفاوت‌های کتاب با فیلم ، در این است که بعد از مطالعه‌ی کتاب و به اصطلاح سبک و سنگین کردن و قرار دادن گفته‌های بتی در کنار هم و ایجاد سؤال در ذهن، آدمی بر اساس مطالب کتاب به نتایج و جواب‌هایی می‌رسد اما در فیلم، چنین مطالبی وجود ندارد و اساسا به مخاطب اجازه‌ی فکر کردن داده نشده بلکه از قبل حکم صادر شده و مخاطب محکوم به پذیرش آن است.

 بگذریم. برایم سؤال است که چطور و چرا عده‌ای احمق و کوته‌بین در این کشور به مسئولیت رسیده‌اند ؟.

 

* محل دفن: قطعه‌ی ۴۳ / ردیف ۲ / شماره‌ی ۹ ( منبع: سایت بهشت زهرا تهران)

 

 

الحمدلله رب العالمین

حبیب سهرابی

بیجار گروس

۲۵ تیرماه ۱۳۹۸

www.habibsohrabi.blog.ir

http://habibsohrabi.blog.ir/post/59

 

نمونه ای از کتاب بدون دخترم هرگز

 

* دانلود فیلم  پیغام دکتر محمودی به دخترش مهتاب : حجم: حدود ۲۵ مگ. فیلمی در معرفی کتاب و ماجرای کتاب و پیغامی از دکتر محمودی برای دخترش مهتاب‌

 

* مستند « بدون دخترم ۱» . در این مستند علاوه بر مرحوم دکتر محمودی ، خانم آلیس و همسر و دختر ایشان هم حضور دارند‌. مستند در شش بخش هستش. دوبله و یا زیر نویس نداره. کاش کسی پیدا می‌شد و آن را ترجمه می‌کرد. 

* مستند بدون دخترم ( به طور یکجا و کامل ): https://aparat.com/v/L2NVI

 

* مستند بدون دخترم ۲

* مستند بدون دخترم ۳           * مستند بدون دخترم ۴.       

   *مستند بدون دخترم ۵             * مستند بدون دخترم۶

 

* مصاحبه‌ی ۲۰:۳۰ با مرحوم دکتر سید بزرگ محمودی

* حضور بتی و مهتاب محمودی در برنامه آشپزی

* مهتاب محمودی و کتابش

فایل پی.دی.اف مصاحبه با کارگردان مستند بدون دخترم

خاطره‌ی خبرنگار ۲۰:۳۰ از مصاحبه با دکتر محمودی.فایلpdf

 

 

 

هرگونہ استفادہ از مطاب این وبلاگ ، فقط با ذکر صلوات حلال است (۱)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

واقعا تو شاهکاری. ا** *** ****** **** *** **** ** **** ****** ** **** **** *****
*** **** **** * ****** *** ** *** ***** *** ** **** ** ****** **** ***** ******* ***** ***** *******

حبیب سهرابی می‌گوید:
من شاهکار نیستم، شاهکار اونایی‌ان که با یه دیش و رسیور، دین و ناموس و عقل و فرهنگ و وطنشان را باختن. از این جماعت دیش و رسیوریِ بی‌دینِ بی‌فرهنگِ بی‌ناموسِ بی‌وطنِ بی‌عقل، بیشتر از این چیزی که شما نوشتید انتظار نمیره !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی