ماجرای من و آبله مرغان
به نام خدا
سه شنبه ۱۳۸۴/۰۷/۱۲ ساعت َ۴:۲۰ بعد از ظهر .
اولین نفری که در آسایشگاه، آبله مرغان گرفت تقی مرادی بود. بعد در یک روز هم رسول محمودی و هم میثم کبودوندی و روز بعدش من.
در بانه و در ساختمانی نیمه فعال به دکتر رفتم. دکتر برایم پنج روز استراحت نوشت. بردم به اکبری دادم . اکبری مرخصی استعلاجی داد البته با یک روز تأخیر؛ من هم لباس شخصی هم را پوشیدم و دِ بزن بریم بیجار...
بیجار هم رفتم پیش دکتر توکلی پور ؛ او هم چندتا پماد داد و گفت روزی که مرخصیات تمام شد بیا من هم چهار روز برایت بنویسم.
(عکس بالا: سمت چپ : دکتر محمدرضا توکلی پور به همراه منشیاش وجی خان بابایی)
در این پنج روز رفتم زندان بیجار و به بچههای آنجا سری زدم.
روز پنجشنبه هم به سنندج رفتم و چهار روز دکتر توکلی پور را از سرهنگ نامداری، فرمانده یگان حفاظت زندانهای استان کردستان ، مرخصی گرفتم؛ کلاً از ۱۳۸۴/۰۷/۰۳ تا ۱۳۸۴/۰۷/۱۰ در مرخصی بودم .الحمدلله .
این اولین آبله مرغان عمرم بود و آنطوری که از مادر شنیدم، آبله مرغان نگرفته بودم.
( عکس بالا: مهدی آقا مرادی و احسان خانزاده ؛ زندان بیجار گروس. ) کیف میکنی چطوری به خطشون کردم برای عکاسی.
©www.habibsohrabi.blog.ir