نیم لیتری + بچه های آسایشگاه سربازان زندان بانه
به نام خدا
یکشنبه ۱۳۸۴/۰۶/۰۶ که با میثم بیرون رفتم او را به آن جایی که چند روز پیش با علی فلاح از بچه های گیلان (رشت) رفتیم بردم و شیر موز خوردیم .
( علی فلاح بچهی رشت است و نسبت به همشهریاش ، اخلاق بهتری دارد. گفت میخواهم ببرتم با هم نیم لیتری بخوریم. من هم تو فکر رفتم که نیم لیتری چیه؟! ، به هرحال با هم مرخصی داخل شهری رفتیم و رفتیم و رفتیم تا پاساژ خدری . تو طبقهی همکف و در مغازهای در زیر راهپله، رفتیم داخل یه آبمیوه فروشی و شیر موز خوردیم. فهمیدم منظور از نیملیتری، لیوان شیشهای دستهدار با ظرفیت نیم لیتر است ).
موقع برگشتن ، یک روزنامه و یک کتاب داستان به نام "کفشهای غمگین عشق " که در مورد یک ماجرای عشقی است و بسیار خرفتانه هم هست و در همه جا اغراق شده به قیمت ۸۰۰ تومان خریدم.
یادم رفت بنویسم پدرم ۱۰ هزار تومان پول بهم داد، ضمن اینکه سر ماه ۵۲۰۰ تومان هم به عنوان حقوق دادند.
پریروز سید عابد حسینی، بچه سنندج، به شهر سنندج انتقال داده شد و حمیدرضا ؟ بچهی اراک به جای او اینجا آمد.
اما بچههای آسایشگاه :
سنندج: فواد شکری ،سید هیوا حسینی ،ایوب مرادی ،مرتضی نصرتی .
بانه: عبدالکریم، حسن افتاده، حسن خلیلی، فایق، ماجد عظیمی ابوبکر محبوبی، ظاهر روزگار، کریم کریمیان.
همدان: مصطفی رمضانی، اکبر رحمتی ، وحید ترک ، محمد محمدی ،رسول محمودی، فرید بهرامی .
تهران: رحیم علیپور .
رشت: ابراهیم فقیهی ،علی فلاح.
قروه: محسن مردانی، احمد حیدری .
اراک : حسین احمدی ، سعید ؟، حمیدرضا ؟ .
عید مبعث است ؛ عید مبعث گرامی باد.
یکی از زندانیهای اینجا ( که جدا از سایر زندانیها نگهداری میشود و جزو گروهک پژاک از گروهک کومله دموکرات است ) و به جرم حمله سیدیهای سیاسی و نارنجک دستگیر شده و از کردهای سوریه است ، جوانی است لاغر و متوسط القامه. یکبار با یکی از کارکنان و یکبار هم با ارشد سربازان برایش غذا بردم.یکبار هم خواسته بود با شیشه شربت خودکشی کند که به سراغش رفتیم و یکی از کارکنان با زبان خودشان ، او را نصیحت میکرد که چرا خودکشی کرده و ... .
تلویزیون در حال پخش فیلم کارتون است بچه ها اکثراً در حال تماشا هستند.
والسلام.
©www.habibsohrabi.blog.ir